عکس نوشته های اسم آرامشم تویی
در عکس نوشته های اسم آرامشم تویی شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید درخواست های جدید طراحی لوگوی اسم و عکس اسم دو نفره و سه بعدی درخواستی خود را مشاهده کنید و …
عکس نوشته های اسم آرامشم تویی
یه توپ با تردید میچرخه
توو یه زمین سبز، اون دورا
یه حسّ خوب مشترک شاید
بین من و زندون و مأمورا
هر شب بدون شام میخوابی
امشب ولی بی شام بیداری
با اسم ایران اونورِ دنیا
رؤیای سبز تازهای داری
عکس اسم مسعود و سعیده
به حرمت نان و نمکی که باهم خوردیم
نان را تو ببر
که راهت بلند است!
وطاقتت کوتاه!
نمک را بگذار برای من!
میخواهم
این زخم
تاهمیشه تازه بماند.
عکس اسم فرشاد و سیمین
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟
مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟
خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
سیه چشمی، به کار عشق استاد،
به من درس محبت یاد می داد!
مرا از یاد برد آخر، ولی من
بجز او، عالمی را بردم از یاد!
عکس اسم بهمن و محدثه
چرا گیتی چنین زایید ما را
که “عشق آسان شد” آسان نیامد
عکس اسم من یک خردادیه جذابم
عکس اسم حسین و پریا
عکس اسم من یک دی ماهیه جذابم
عکس اسم من یک آبان ماهیه جذابم
عکس اسم کیوان و مهلا
عکس اسم هادی
عکس اسم مجتبی و شادی
عکس اسم اسی و سحر
عکس اسم کامران و محدثه
سهیل ای کودک دردانه من- چراغ تابناک خانه من
بگو بابا چطوره حال سرکار- صفا آورده ای مشتاق دیدار
سهیلم منتی بر ما نهادی- که پا بر دیده ی بابا نهادی
به تو گفتم در اینجا پای مگذار- عنان مرکب خود را نگه دار
درین سامان بغیر از شور و شر نیست- شرافت جز بدست سیم و زر نیست
شرف هرگز خریداری ندارد- درستی هیچ بازاری ندارد
همه دام و دد یک سر دو گوشند- همه گندم نما و جو فروشند
عبادت جای خود را بر ریا داد- صفا و راستگویی از مد افتاد
جوانمردان تهیدست و تهی پای- لئیمان را بساط عیش بر پای
نصیحت ها تو را بسیار کردم- مواعظ را بسی تکرار کردم
که اینجا پا منه کارت خراب است- مبین دریای دنیا را سراب است
ولی حرف پدر را ناشنیدی- زحوران بهشتی پا کشیدی
قدم را از عدم این سو نهادی- به گندآباد دنیا رو نهادی
به کیش من بسی بیداد کردی- که عزم این خراب آباد کردی
دگر اکنون روا نبود ملامت- مبارک مقدمت، جانت سلامت
تو هم مانند ما مامور بودی- درین آمد شدن معذور بودی
کنون دارم نصیحت های چندی- بیا بشنو ز بابا چند پندی
نخستین آنکه با یاد خدا باش- ز راه دشمنان حق جدا باش
ولی راه خدا تنها زبان نیست- درین راه از ریاکاران نشان نیست
خداجو با خداگو فرق دارد- حقیقت با هیاهو فرق دارد
خداگو حاجی مردم فریب است- خداجو مومن حسرت نصیب است
خداگو بهر زرخواهان حق است- وگر بی زر شود از پایه لق است
خداجو را هوای سیم و زر نیست- بجز فکر خدا فکر دگر نیست
مرو هرگز ره ناپاک مردان- ز ناپاکان همیشه رو بگردان
اگرچه عیب باشد راستگویی- ولی خواهم جز این راهی نپویی
اگرچه دزد کارش روبراه است- ولی دزدی به کیش من گناه است
بسیار زیبا – مچکر از سایت خوبتون 🙂