عکس پروفایل پسرانه لاتی عربی
در عکس پروفایل پسرانه لاتی عربی شما همراهان عزیز سایت عکس نوشته با سری جدید از عکس پروفایل های پسرانه لاتی با کیفیت عالی و متن های عاشقانه لاتی همراه باشید..
عکس پروفایل پسرانه لاتی عربی
عکس پروفایل پسرانه لاتی عربی شامل سری جدید از عکس پروفایل های لاتی زیبا به زبان عربی برای عرب زبانان سایت عکس نوشته فراهم شده امیدوارم کمال استفاده را از این عکس نوشته ها برده باشید.
ای اشک های دیده ی من از تو یادگار
ای مریمی ترین غزل عشق پایدار
چشمت ، حواس شعر مرا پرت میکند
زیباترین تجسم اشعار ماندگار
فرهاد ِ شعله های فروزان بیستون
شیرین ترین ترنم ِ آهنگ بیقرار
بیراهه های رو به ترا گشته ام ، بیا
ای آرزوی گمشده در اشک بیشمار
عطر حضور قاصدک لحظه های تو
پیچیده در طلیعه ی مستی انتظار
شهری در انتظار غزلهای چشم توست
ای رازقی ترین غزل کوچه ی بهار
ای ردپای ثانیه های پر التهاب
تنها بهانه های غم ِ ابر ِ داغدار
ای پرسه های درد و سکوت شبانه ام
غم ، در میان خاطره ات مانده آشکار
چشمت دریچه ایست به یاس خیال من
با من بمان ، طلوع غزل های پایدار
بگو کجا بروم من؟ به خانهای که ندارم؟
چگونه سر بگُذارم به شانهای که ندارم!
کدام خاطرهات را بغل کنم که بیایی
برای بودنم اینجا بهانهای که ندارم
من آن درخت کهنسال و خشک گوشهی باغم
که دلخوشم به بهار و جوانهای که ندارم
من آن پرنده ی غمگین، من آن مهاجر تنها
چطور دل بسپارم به لانهای که ندارم
تو رفته بودی و ای جان! رسیده بر لب من جان
کجا پیِ تو بگردم نشانهای که ندارم!
ثریا صفری
روشن به بارگاه تو شیراز عاشقی
دستی به سینه دارد و ابراز عاشقی
ای گل ! تو از سلاله ی گلزار احمدی
در خدمتت ملائکه: پرواز عاشقی
در صحن بارگاه تو ، خیل کبوتران
بغ بغ بغو ، روانه ی آواز عاشقی
مولای السلام علیک ای سفیر عشق
شهری ست محرم تو و همراز عاشقی
سرباز و جان نثار علی بن عصمتی
یادآور برادر جانباز عاشقی
با همت نگاه تو و لطف حضرتش
شاعر شدیم و قافیه پرداز عاشقی
شاه چراغ! مهر به ماه تو پرفروغ
درگاه با صفای تو ، آغاز عاشقی
علیرضا اسدزاد
من! پادشاهِ مقتدرِ کشوری که نیست!
دل بستهام ، به همهمهی لشکری که نیست!
در قلعه، بیخبر ز غمِ مردمان شهر
سر گرم تاج سوختهام، بر سری که نیست!
دیریست اینکه مردمِ من مثلِ بیوهها،
نان میخورند و حسرتِ نانآوری که نیست…
هر روز بر فرازِ یقین، مژده میدهم
از احتمال آتیهی بهتری که نیست!
بو بردهاست لشکر من، بس که گفتهام
از فتنه های دشمنِ ویرانگری ، که نیست!
من! باورم شدهست که در من، فرشتهها،
پیغام میبرند ، به پیغمبری که نیست!
من! باورم شدهست ، که در من رسیدهاست،
موسای من، به خدمتِ جادوگری که نیست!
باید، برای اینهمه ناباوری که هست،
روشن شود دلایلِ این باوری که نیست!
هرچند از هراسِ هجومی که ممکن است،
دربان گذاشتم به هوای دری که نیست،
فهمیدهام ، که کارِ صدفهای ابله است،
تا پای جان، محافظت از گوهری که نیست!
حسین جنتی