در عکس پروفایل جدید مردادماه 97 شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید سری جدید از عکس پروفایل جدید را مشاهده کنید و …
عکس پروفایل جدید مردادماه 97
ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺩم مقابلت ” ﺁﺩﻡ ” ﻧﯿﺴﺖ ….
ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﻦ ﻓﺎﻧﻮﺱ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ …
ﺑﺮﺍﮮ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﮮ ﺍﻣﺮﻭﺯﮮ ﺧﻮﺑﮯ ﻭ ﺑﺪﮮ ﻳﻜسان ﺍﺳـــﺖ !
ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ” ادم ” ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ …
سیاره ی ما دیگر نیازی
به آدم های موفق ندارد !
این سیاره به شدت نیازمند
افراد صلح جو ، شفابخش ، ناجی،
با محبت و عاشق است…
هر روز
در این کوچه
مثل رهگذری غریبه
نگاهم میکنی
و من
حتی برای این نگاه
میمیرم …
مدتهاست فهمیده ام
جنگ با گلوله های مشقی
چه جنگ ناتمامی ست . . .
لنگه های چوبی درب حیاطمان
گرچه کهنه اند و
جیرجیر میکنند
ولی خوش به حالشان
که لنگه ی همند!!!
تنها دو روز از سال است
که در آن نمیتوان کاری انجام داد،
یکی دیروز است و دیگری فردا!
بنابراین؛
فرصت عشق ورزیدن،
باور داشتن
و زندگی کردن
امروز است…
زندگی
دشوارترین امتحان است.
بسیاری از مردم مردود میشوند
چون سعی می کنند
از روی دست هم بنویسند،
غافل از این که
سوالات موجود در برگهی هر کسی فرق میکند!
محبت
مثل آب بازی کودکانـه سـت
مهم نیست کی اول شروع میکنه
مهم اینه که آخرش
هر دو …
خیس میشن…
آخر شدن همیشه
بد نیست!
مثلا؛
آخر معرفت باشی…
سلامتی همه با معرفتا…
آدمها حرف هایشان یادشان میرود،
نسبت هایشان با آدمها را از یاد میبرند
و جایگاهی که آدمها یک روزی توی قلبشان داشتند را فراموش میکنند…
آدمها یادشان میرود که روزی قول داده بودند نگذارند خم بیاید به ابرو های یک نفر…
یادشان میرود قرار بود بدوزند آسمان را به زمین که اشک ننشیند توی چشم های همان یک نفر…
آدمها دوستت دارم هایشان را از یاد میبرند،
تا ابد ماندن هایشان را…
آدمها قول هایشان یادشان میرود،
و قرار هایشان را به دست فراموشی میسپارند…
نافِ آدمها را انگار با فراموشی بریده اند…
همه آدمها انگار یک آدمِ پیرِ آلزایمری درونِ خودشان دارند
وگرنه فراموشی کردنِ همه چیز به این راحتی،
کارِ هر کسی نیست…
ڪاش …علت حال خوب هم باشیم
باور ڪنید دنیاخـــــودش
به اندازه ے ڪافی مهارت دارد.
ڪہ دل آدمی را بدرد بیاورد
ڪاش علت حال
خوب یکدیگر باشیم
برای همه دعا کنید
مثل پروردگار که مهربانیش
بر همه سایه افکنده است
ای دوست مرا دعا کن
شاید نزدیکتر از من
به خدا ایستاده ای
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
خداوندا امروز
به فرشتگانت بسپار
سبدی پر از
لبخند و شادی
سلامتی و تندرستی
برکت و روزی فراوان
برای دوستانم به ارمغان بیاورند
امروزتون پراز خبرهای خوب خوب
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است

می گوید : قلب مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند ،
دو یا سه روز در آن بمانند و بعد بروند ؛
قلب لانه گنجشک نیست که در بهار ساخته شود و در پائیز باد آن را با خودش ببرد ؛
قلب راستش نمی دانم چیست ..!
اما این را می دانم که جای آدم های خیلی خوب است ؛
قلب چاه دلخوری نیست که به وقت بد خلقی سنگریزه ای به درونش بیندازی تا صدای افتادنش را بشنوی ؛
قلب آینه ای است که با هر شکستنش چند تکه می شود و یکپارچه از هم می پاشد ؛
قلب قاصدکی است که اگر پرهایش را بچینی دیگر در آسمان اوج نمی گیرد ؛
قلب برکه ای ست که آرامشش به یک نگاه به هم می ریزد ؛
قلب اگر بتواند کسی را دوست بدارد خوبی ها و حتی زخم زبان هایش را نقش دیوارش می کند ؛
حال آنکه قلب چیست بماند !
فقط این را می دانم قلب وسعتی دارد به اندازه خدا ؛
من مقدس تر از قلب سراغ ندارم …

مـامخـاطـب هـاے
خـودنشنـاختیـم
زیـن سبـب دربـازے
دل بـاختیـم
بـایـد اول معـرفـت
حـاصـل شـود
بعـدازآن بـرعـشـق
مے پـرداختـیـم

تا میکشم خطوطِ تو را پاک میشوی
داری کمی فراتر از ادراک میشوی
هر لحظه از نگاهِ دلم میچکی ولی
با دستمالِ کاغذیام پاک میشوی
این عابران که میگذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک میشوی
تو زندهای هنوز برایم گمان نکن
در گورِ خاطرات خوشم خاک میشوی
باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
وقتیکه عاشقی چه خطرناک میشوی

به کسانی که دوستشان دارید
بالی برای پرواز،
ریشه ای برای برگشتن،
و دلیلی برای ماندن بدهید…
چہ رنجے بُردَم
ڪہ تو را با همہ سَردیت
بہ شعر آوُردَم
هیچ ڪس هیچ، خودت
هم ڪہ نفهمیدے
من براے دلِ بےحس
ِ تو اینجا “مُردم..
خواستم فاش کنم حال دلم،خندیدی
تو به تعبیر من و فال دلم خندیدی
گفتم این چادر تو شعبده بازی کرده
رو گرفتی و به اغفال دلم خندیدی
گفتم این حرف دلم جدی جدیست،نخند
بی تفاوت تو به احوال دلم خندیدی
مشکل از کیست؟منم یا تو ،که اینگونه شده
و چه مغرور به اشکال دلم خندیدی
خنده ای کردم و گفتم که تو از آن منی
که به این حالت خوشحال دلم خندیدی