عکس دختر دو نفره زیبا برای پروفایل
در عکس دختر دو نفره زیبا برای پروفایل شما همراهان عزیز سایت عکس نوشته با شما هستیم با پروفایل های دخترانه جدید دو دختر زیبا کنار هم با کیفیت عالی همراه ما باشید …
عکس دختر دو نفره زیبا برای پروفایل
کجاها را به دنبالت بگردم شهر خالی را؟!
دلم انگار باور کرده آن عشق خیالی را
عکس دختر دو نفره زیبا برای پروفایل نسیمی نیست، ابری نیست، یعنی: نیستی در شهر
تو در شهری اگر باران بگیرد این حوالی را
مرا در حسرت نارنجْزارانت رها کردی
چراغان کن شبِ این عصرهای پرتقالی را
اناری از لبِ دیوار باغت سرخ میخندد
بگیر از من بگیر این دستهای لاابالی را
شبی دست از سرم بردار و سر بر شانهام بگذار
بکش بر سینه این دیوانهی حالی به حالی را
نسیمی هست، ابری هست، اما نیستی در شهر
دلم بیهوده میگردد خيابانهای خالی را!
مثل کبوتری شدهام جَلدِ خانهات
خو کردهام به خاطره آب و دانهات
هی میخورد هوای عجیبی به گونهام
هی میکنم دوباره سحرها بهانهات
انگار عادتم شده در شهر گم شوم
پیدا کنی دوباره مرا با نشانهات
در من هزار رشته غزل تاب میخورد
با موج زلفهای تو بر روی شانهات
پر میشود رواق تو از رنجنامهام
پر میکنی عروق مرا با ترانهات
بر دشتهای خشک من انگار میچکد
انگور- واژههای دلِ دانه دانهات
یک گله آه و آهو از این دشت میگذشت
یک دسته دستهای تمنا روانهات
من کشتی شکستهام، ای ناخدای عشق!
پهلو گرفتهام به خدا در کرانهات
در لحظههای پر تپش اولین سلام
با آن نگاه مشرقی شاعرانهات
رد میشوی مقابل شاعر که بسته است
دل در ردای مخملی روی شانهات
قاسم صرافان

یک اتفاق ساده، مرا بی قرار کرد
باید نشست و یک غزل تازه، کار کرد
در کوچه می گذشتم و پایم به سنگ خورد
سنگی که فکر و ذکر دلم را، دچار کرد
از ذهن من گذشت که با سنگ می شود
آیا چه کارها که در این روزگار کرد
با سنگ می شود جلوی سیل را گرفت
طغیان رودهای روان را، مهار کرد
یا سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت
بی سرپناه ها همه را، خانه دار کرد
یا می شود که نام کسی را بر آن نوشت
با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد
یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت
زد شیشه ای شکست و دوید و فرار کرد
با سنگ مفت می شود اصلاً به لطف بخت
گنجشک های مفت زیادی شکار کرد
یا می شود که سنگ کسی را به سینه زد
جانب از او گرفت و بدان افتخار کرد
یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را
در پیش چشم ناکس و کس، شرمسار کرد
علی فردوسی
به دنیا بازمیگردم ولی در هيبتى ديگر
همان ديوانه خواهم بود پشت صورتی ديگر
مرید باد خواهم شد؛ بدونمرز؛ بیمقصد
هدایت میکنم هر آه را تا حسرتی دیگر
تبرك مى كنم خود را به آیین دماوندی
نمیگیرم به غير از ابرها همصحبتی دیگر
کویری میشوم دور از خراش رودهای خشک
نمیافتد به ذهن سبز پوشم آفتی دیگر
در آغوش سپیدِ نقرهی سیالِ دریاها
شناور میشوم مستِ شکوهِ وسعتی دیگر
بشر مثل زمين، گیر است در دوّار ناچارى
به یک چرخش اسیرم میکند با عادتی دیگر
گریزی نیست؛ پیدا میکند تقدیر بیتغییر
میان خنجرش با سینهی من نسبتى ديگر
برای دار دنیا طرح دیگر میکشم؛ شاید
ببافم زیستن را با کلاف مهلتی دیگر
مرا یکعمر کافی نیست! روزی بازمیگردم
برای زندگی باید بیابم فرصتی دیگر
تو بی وفاتر از آنی که من خیال کنم
چگونه می شود عادت به این روال کنم؟
رسیده آخر قصّه تو می روی امّا
نباید از تو شکایت در این مجال کنم،
نباید از تو بخواهم در این قفس باشی
و یا به وقت عبور تو قیل و قال کنم
همینکه اشک من افتد به خنده می پرسی:
“اجازه می دهی از تو کمی سوال کنم؟”
دوباره می بردم قصّه سمت و سویی که
از آن گذشته بیایم نظر به حال کنم ؛
ببوسمت و بگویم خدانگهدارت!
برایت آرزوی دوری از ملال کنم؛
ببوسی و بروی تا همیشه از پیشم…
خدا کند بتوانم تو را حلال کنم….!
مریم صفری
⭐️عکس دختر دو نفره زیبا برای پروفایل