عکس پروفایل پسرانه مغرور مافیا
در ععکس پروفایل پسرانه مغرور مافیا شما می توانید پروفایل با چهره پسرانه اما مغرور و جذاب را مشاهده کنید.
عکس پروفایل پسرانه مغرور مافیا
باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد
بس مرغ همایون که به تیر نظر افتاد
لطفی کن و تیری دگرم سوی دل انداز
کان تیر نخستین که زدی بر جگر افتاد
پرسیدن یاران کهن رسم قدیم است
چونست که در عهد تو این رسم برافتاد؟
معذور بود یارم اگر دیر بپرسید
کز کوی وفا خانهٔ او دورتر افتاد
شاید که بروید همه ره سرو خرامان
زان سایه که از قد تو بر رهگذر افتاد
گفتیم جوابی نه کم از گفتهٔ سعدی
بل کاین دو غزل خوبتر از یکدگر افتاد
این لاف نه در خورد کمال است ولیکن
با رستم دستان بزند هرکه درافتاد
ای پریشان کرده عمدا، زلف عنبربیز را
بر دل من دشنه داده غمزهٔ خونریز را
شد فروزان آتش سودایت اندر جان و دل
درفکن در جام بی رنگ، آب رنگ آمیز را
می پیاپی، بی محابا ده، میندیش از حریف
یاد میدار این دو بیت گفته دست آویز را
گر حریفی از دمادم سر بپیجاند رواست
بر کف من نه، که پور زال به شبدیز را
جان من می را و قالب خاک را و دل تو را
وین سر طناز پر وسواس تیغ تیز را
زیبا!
چشم تو شعر است
چشم تو شاعر است
من دزد شعرهای چشم تو هستم…
هر شب
با آوازی نو به خانه میآید
و شعری تازه
در سبد میگذارد
کلماتش را
میآمیزم به عطر بوسه و ریحان
و در آغوش صدایش
آرام میگیرم
شبیه پروانهای
در پناه گلبرگی
مسازم نا امید از خود، چو گشتم مبتلای تو
که محروم از تمام خوبرویانم برای تو
در آن صحرا که گیرد هر شهیدی دامن قاتل
بود دست کسی و دامن شرم و حیای تو
شدی بهر فریبم سر گران با عز و خوشحالم
عکس پروفایل پسرانه مغرور با متن
که آگه نیست آن غافل نهاد از شیوههای تو
تبسم گونهای فرما و عمر جاودانم ده
که باشد لذتی گیرم ز درد بی دوای تو
زمین جوش آشنا در میخوری، دانستهای گویا
که میسوزم ازین غیرت که هستم آشنای تو
چو فردا جانم آمد سوی تن از سینهٔ تنگم
دهند آواز غمهایش که اینجا نیست جای تو
نه با جذب تو کم روزی است، نی در شوق من نقصان
اگر اینها ز دردم باز دارد از قفای تو
علاج شوق عرفی کردی از وصل و برم غیرت
که دردش میکند داروی بیماری فزای تو
بگذار هر چه نمیخواهند
بگوییم
بگذار هر چه نمیخواهیم
بگویند
باران که بیاید
از دست چترها
کاری بر نمیآید
ما اتفاقی هستیم
که افتادهایم.
عکس پروفایل پسرانه مغرور لاتی
نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم میتوانی داشت، غمگینم چرا داری؟
چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غمخواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری
به کام دشمنم داری و گویی: دوست میدارم
چگونه دوستی باشد، که جانم در عنا داری؟
چه دانم؟ تا چه اجر آرم من مسکین بجای تو
که گر گردم هلاک از غم من مسکین، روا داری
بکن رحمی که مسکینم، ببخشایم که غمگینم
بمیرم گر چنین، دانم مرا از خود جدا داری
مرا گویی: مشو غمگین، که خوش دارم تو را روزی
چو میگردم هلاک از غم تو آنگه خوش مرا داری!
عراقی کیست تا لافد ز عشق تو؟ که در هر کو
میان خاک و خون غلتان چو او صد مبتلا داری
عکس پروفایل پسرانه مغرور اینستاگرام
رسید فصل دعاهای مستجاب از تو
پر از شکوفه شد امشب بهارخواب از تو
تو غنچههای جنونی، من آنکه میگیرد
هزار جام لبالب شراب ناب از تو
تو حسن مطلع نوری که دیده خواهد شد
هر از هزاره فقط لحظهای شهاب از تو
وضو گرفتی و بعد از تو با پرستوها
نشست و گفت چه با آب و تاب، آب از تو
و بعد گریه و دیدم به آسمان بردند
فرشتههای مقرّب گل و گلاب از تو
عکس پروفایل پسر لات و خاص مغرورانه شیک و خاص جدید
پسرانه مغرور