عکس نوشته عاشقانه روز موعود
در عکس نوشته عاشقانه روز موعود می توانید سری جدید از عکس نوشته عاشقانه با کیفیت عالی را مشاهده کنید.
عکس نوشته عاشقانه روز موعود
می روی اما اگر میشد بمانی خوب بود
با تو زهرا، لحظه های زندگانی خوب بود
ای تمام ماه ها خورشیدها در خانه ات
خانه ام با بودن تو کهکشانی خوب بود
شد سلامم بی جواب و فاطمه در غربتم
مایه ی آرامشم شد، همزبانی خوب بود
زندگی کردی کنارم، ساده و بی ادّعا
در کنارت خوردن یک قرص نانی، خوب بود
عکس نوشته اگر میدونستی خندهات چه دلبرن
در غروب کوچه ها و در میان شعله ها
بر دفاع از حق حیدر پاسبانی خوب بود
خنده را از تو گرفته درد پهلوهای تو
خنده هایت فاطمه در این جوانی، خوب بود
می روی از هوش هردم، حال و روزت خوب نیست
می روی، اما اگر میشد بمانی خوب بود
یادم آید روزهایی را که می گفتی «حسیـــن»
با نوای تو چقدر این روضه خوانی خوب بود
گر که می شد قتلگاهش پیش چشم زینبش
خالی از هر خولی و شمر و سنانی، خوب بود
کربلا هم گفت زینب لحظه های واپسین
ای برادر جان اگر میشد بمانی خوب بود
عکس نوشته تو خود آرامشی واسه دلم
هر کسی را به سر هوایی هست
رو به سویی و دل به جایی هست
گاه انسان رسد به بنبستی،
که نه راهی، نه رهنمایی هست
نه غباری ز گَرد قافلهای،
نه نشانی ز نقش پایی هست
نه ز یاران و رفتگان خبری،
نه پیامی ز آشنایی هست
از کران تا کران، افق تاریک
نه بدایت، نه انتهایی هست…
عکس نوشته اگر نباشی این دل بد جور بی قرارت میشه
جاده، پر پیچ و غیر ظلمت، هیچ
وه! چه وحشتفزا فضایی هست…
دودلی، اضطراب، ظلمت شب
گم شدن را عجب بلایی هست
ناگهان مژده آورد هُدهُد
که سلیمانی و سبایی هست!
هاتفی مژدهام سرود از غیب:
گوش جان باز کن! صدایی هست
از گرههای کار بسته مترس!
که به عالم، گرهگشایی هست
وحشتی از خروش موج مکن
که در این بحر، ناخدایی هست
این جهان، خود به خود نمیگردد!
که به غیب جهان، خدایی هست…
عکس نوشته از گل و ماهی و پری در چشم من زیباتری
از زندگی، از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم
آوخ … کزین حصار دل آزار خسته ام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود…
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام…
تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید…
از حال من مپرس که بسیار خسته ام
محمد علی بهمنی
عکس نوشته تو رو می خواهم برای همه عمر
رفتم اما دل من مانده برِ دوست هنوز
میبرم جسمی و جان در گرو اوست هنوز
هرچه او خواست ، همان خواست دلم بی کم و کاست
گرچه راضی نشد از من دل آن دوست هنوز
گرچه با دوریِ او ، زندگیم نیست ولی
یاد او می دمدم جان به رگ و پوست هنوز
رشتهی مهر و وفا ، شُکر که از دست نرفت
بر سرِ شانهی من ، تاری از آن موست هنوز
هم مگر دوست عنایت کند و تربیتی
طبع من لالهی صحراییِ خودروست هنوز
با همه زخم که سیمین به دل از او دارد ،
میکشد نعره که آرامِ دلم اوست هنوز ..
سیمین بهبهانی
عکس نوشته چشم بد دور که هم جانی و جانانی
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوتِ این غمکده، بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و ترِ ما زد و رفت
رفت و از گریه توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بود آیا که ز دیوانه خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه! آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
عکس نوشته پاک ترین هوای دنیا
.
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود
هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد
دل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟ …
گله ها را بگذار!
ناله ها را بس کن!
روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را!!
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود!
تا بجنبیم تمام است تمام!!
عکس نوشته من تا بی نهایت مبتلا به وجودت
گفتم غزلی برای تو بفرستم
شعری، مثلی برای تو بفرستم
تو دوش برای من فرستادی قند
من هم عسلی برای تو بفرستم
ای نادره گلفروش عالم چه شود
کز گل بغلی برای تو بفرستم
عکس نوشته اندر دو جهان دلبر و جانم تو بسی
از غم به جان آمد دلم درمان نــدارد
شام غریبان را سحر امڪان ندارد
امشب شب مهتاب و یلدا با هم آمــد
تڪرار تـلخ ماجرا پایان نـدارد