عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

در عکس پروفایل عاشقانه بدون متن شما همراهان عزیز شاهد یکی از برترین مجموعه های عکس پروفایل عاشقانه بدون متن باشید.

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

عکس پروفایل عاشقانه تویی بهشت که بی تو جهنم است زمین
علی اگر که تویی ابن ملجم است زمین
تو پایه های زمینی سرت سلامت باد
که بی وجود تو آواری از غم است زمین
پرندگان به هوای چه اوج می گیرند؟
برای درک بلندای تو کم است زمین

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

تو زیبایی ولو با اشک، اما گریه را بس کن
تو گلبرگی و می‌گیرد دلم از شبنمت حتی…

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

با هر کسی نمی‌شود از راز عشق گفت
من نیز عاشقم، غم خود را به من بگو…

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

در دیده به جای خواب آب‌ست مرا
زیرا که به دیدنت شتاب‌ست مرا
گویند بخواب تا به خوابش بینی
ای بی‌خبران چه جای خواب‌ست مرا؟

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

چراغ خانه روشن می‌شود از برق چشمانش
نمک نه! عشق بود از روزِ اول در نمکدانش
نگاهم کرد و شرم از چشم‌های تیره‌اش بارید
مرا بوسید تا کامل شود با عشق ایمانش

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

نگفتم دوستش دارم، درون سینه‌ام حرفی‌ست
ولی این رازِ در گنجینه دشوار است کتمانش
تمام مردم این شهر با او می‌شناسندم
که او شیراز پرشور است و من دروازه قرآنش

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

من از شرمی که دارم صورتم مثل لبم سرخ است
همیشه می‌گذارم بوسه‌ها را روی فنجانش
اگرچه جان نا آرامم از کوخ است او از من
حفاظت می‌کند گویا که از کاخی نگهبانش

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

برای روزهای سردِ بی هم بعد از این باید
بکارم دست‌های خسته‌ام را در گریبانش
اگر رنجیست دلچسب است! رنجِ مهربانش را
به جانم می‌خرم، عشق است و اندوهِ فراوانش

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

جان خوش است، اما نمی‌خواهم که: جان گویم تو را
خواهم از جان خوش‌تری باشد، که آن گویم تو را
من چه گویم که آن‌چنان باشد که حد حسن توست؟
هم تو خود فرما که: چونی، تا چنان گویم تو را

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

جان من، با آن که خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم تو را
تا رقیبان را نبینم خوش‌دل از غم‌های خویش
از تو بینم جور و با خود مهربان گویم تو را

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

بس که می‌خواهم که باشم با تو در گفت و شنود
یک سخن گر بشنوم، صد داستان گویم تو را
قصه دشوار خود پیش تو گفتن مشکل است
مشکلی دارم، نمی‌دانم چه سان گویم تو را؟
هر کجا رفتی، هلالی، عاقبت رسوا شدی
جای آن دارد که: رسوای جهان گویم تو را

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

‏تمام مهربانان را به خود نامهربان کردم
به امیدی که سازم مهربان، نامهربانی را…

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

‏واقعیت،
نه خواب‌های من است، نه رویای تو
‏نه خیال‌بافی من، نه آرزوی تو
‏همین طور که گاهی روزنامه می‌خوانی
‏و گاه شعر‌ مرا.

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

دارن میان تو دامن غنچه‌ها نون بذارن
خشکی سفره‌هاشونو تاغار خون بذارن
وقت اذون علی رو از مناره‌ها بگیرن
جای اذون رو گنبدا ترانه‌خون بذارن
باید بره به قبله رو بیاره ماه کوفه

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

که روی ماه صورتش نقش و نشون بذارن
حتی اگه دستای در دامنشو بگیرن
حتی اگه مرغابیا سر به جنون بذارن
سحر شده یه کهکشون رو بالشون سواره
شاید قراره سر به سمت آسمون بذارن
نمی‌تونن خورشیدو تو لحاف خون ببینن
نمی‌تونن امیرو سرد و نیمه‌جون بذارن
دعا کنید که غنچه‌های تشنه‌تون بخوابن
دارن میان تو دامن گرسنه نون بذارن

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

در كوچه‌های كوفه صدای عبور كیست؟
گویا دلی به مقصد دلخواه می‌رود
دارد سر شكافتن فرق آفتاب
آن سایه‌ای كه در دل شب راه می‌رود…

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

ای توبه‌ام شکسته از تو کجا گریزم؟
ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم؟
ای نور هر دو دیده بی‌تو چگونه بینم
وی گردنم ببسته از تو کجا گریزم

عکس نوشته پروفایل برای همسرم با متن

ای شش جهت ز نورت چون آینه‌ست شش رو
وی روی تو خجسته از تو کجا گریزم
دل بود از تو خسته، جان بود از تو رسته
جان نیز گشت خسته از تو کجا گریزم
گر بندم این بصر را ور بُسکلم نظر را
از دل نه‌ای گسسته از تو کجا گریزم

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

بر زخم هجر ما نمك چشم‌های تو
تنها نسیم، قاصدك چشم‌های تو
تقصیر كیست اینكه من اینگونه بی دلم
چرخ زمانه یا فلك چشم‌های تو؟
غم، بی كسی و اینكه مرا ترك كرده‌ای
یعنی تمام ماترك چشم‌های تو

من كوچكم، بزرگ خودم را گرفته‌ام
شاید نیفتم از الك چشم‌های تو
سرباز و شاه و بی‌بی و شیطان، چهكاره‌اند
روی دلم نشسته، تك چشم‌های تو
من غرق اضطراب و تو از غیب با خبر
حتی نمی‌گزید كك چشم‌های تو
گفتی به خیمه‌گاه خدا می‌توان رسید
آری، چگونه؟ با كمك چشم‌های تو

عکس پروفایل عاشقانه بدون متن

آشفته نیا! زود نرو! کم ننشین عشق!
هرقدر که من حوصله دارم، تو عجولی…

مهی کز دوریش در خاک خواهم کرد جا امشب
به خاکم گو میا فردا، به بالینم بیا امشب
مگو فردا برت آیم که من دور از تو تا فردا
نخواهم زیست خواهم مرد یا امروز یا امشب

ز من او فارغ و من در خیالش تا سحر کایا
بود یارش که و کارش چه و جایش کجا امشب
شدی دوش از بر امشب آمدی اما ز بیتابی
کشیدم محنت صد ساله هجر از دوش تا امشب

شب هجر است و دارم بر فلک دست دعا اما
به غیر از مرگ حیرانم چه خواهم از خدا امشب
چو فردا همچو امروز او ز من بیگانه خواهد شد
گرفتم همچو دیشب گشت با من آشنا امشب
ندارم طاقت هجران چو شب های دگر هاتف
چه یار از من شود دور و چه جان از تن جدا امشب

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت

صدایت از تلفن می‌رسد؛ فقط گوشم!
تو حرف می‌زنی و جرعه‌جرعه می‌نوشم
تو حرف می‌زنی و داغ داغ داغم من
تو نیستی که ببینی چقدر می‌جوشم

به من از آن طرف خط چقدر نزدیکی
سلام می‌کنی و می‌پری در آغوشم
سلام، سرد شده روزگار من، گل من!
برای من نگران نیستی چه می‌پوشم؟

چگونه‌ای؟ چه عجب شد که یاد من کردی؟
منی که بیشتر از مرده‌ها فراموشم
صدا صدای تو بود این، خود خود تو هنوز
نکرده باور اما اتاق خاموشم

آب‌ها آیینهٔ سرو خرامان تواند
بادها مشاطهٔ زلف پریشان تواند
رعدها آوازهٔ احسان عالم‌گیر تو
ابرها چتر پریزاد سلیمان تواند
سروها از طوق قمری سربه‌سر گردیده چشم

دست بر دل محو شمشاد خرامان تواند
شب‌نشینان عاشق افسانه‌های زلف تو
صبح‌خیزان والهٔ چاک گریبان تواند
سبزپوشان فلک، چون سرو، با این سرکشی

سری دوم عکس پروفایل مخصوص عید غدیر خم 97

سبزهٔ خوابیدهٔ طرف گلستان تواند
آتشین‌رویان که می‌بردند از دل‌ها قرار
چون سپند امروز یک‌سر پایکوبان تواند
چون صدف، جمعی که گوهر می‌فشاندند از دهن
حلقه در گوش لب لعل سخندان تواند
صائب افکار تو دل را زنده می‌سازد به عشق
زین سبب صاحبدلان جویای دیوان تواند

فرقی میان ماه و پرنده نیست
میان خورشید و ما
در مدار‌های مختلفی پرواز می‌کنیم
از سیبری به استوا، از زمین به ماه
از منظومۀ شمسی به کهکشان‌هایی
که به کهکشان‌هایی دیگر پرواز می‌کنند

خورشید از مشرق به مغرب پرواز می‌کند
پرندگان از شرق به غرب
و قلب من از نق‌نق‌های مداوم
به قله‌های ساکت عشق
از آغوش تو که از خواب می‌پرم

بر صندلی اتوبوس،‌ بال‌هایم را می‌بندم
یا بر پلۀ برقی مترو
ماشین‌ها در ترافیک بال‌بال می‌زنند
پرواز می‌کند قطار در زیر خاک
هم‌چنان که قلب من در تاریکی وجودم

پر می‌کشد به سوی مژگان تو
فرقی میان ماه ‌و پرنده نیست
میان خورشید و ما
اگرچه چراغ‌ها و کلیدها روشن‌مان می‌کنند
کسی چه می‌داند میان این‌همه دود
حتی تهران شاید سیمرغی باشد
زمین‌خورده و خسته…

حسین اگر پسر توست با اشاره ی او
سیاهپوش عزای محرم است زمین
کجایی ای پسر خاک و مونس دل چاه؟
یتیم مانده و محتاج همدم است زمین
چقدر بی تو دل کوچه های کوفه پر است
چقدر بی تو پریشان و درهم است زمین
نداشت طاقت عدل تورا کسی افسوس
علی اگر که تویی ابن ملجم است زمین

پروفایل عاشقانه

امتیاز بدهید
مطالب مرتبط
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.