عکس پروفایل طبیعت زیبا

در عکس پروفایل طبیعت زیبا شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید عکس های زیبا با سایز مناسب برای پروفایل از منظره های دیدنی طبیعت را مشاهده کنید و …

عکس پروفایل طبیعت زیبا

عکس های پروفایل از طبیعت و منظره های بکر جهان برای پروفایل

شب است،
شبی بس تیرگی دمساز با آن.
به روی شاخ انجیر کهن « وگ دار» می خواند، به هر دم
خبر می آورد طوفان و باران را. و من اندیشناکم.

شب است،
جهان با آن، چنان چون مرده ای در گور.
و من اندیشناکم باز:
اگر باران کند سرریز از هر جای؟
اگر چون زورقی در آب اندازد جهان را؟…

در این تاریکی آور شب
چه اندیشه ولیکن، که چه خواهد بود با ما صبح؟
چو صبح از کوه سر بر کرد، می پوشد ازین طوفان رخ آیا صبح؟

آن گل زودرس چو چشم گشود
به لب رودخانه تنها بود
گفت دهقان سالخورده که : حیف که چنین یکه بر شکفتی زود
لب گشادی کنون بدین هنگام
که ز تو خاطری نیابد سود
گل زیبای من ولی مشکن
کور نشناسد از سفید کبود
نشود کم ز من بدو گل گفت
نه به بی موقع آمدم پی جود
کم شود از کسی که خفت و به راه
دیر جنبید و رخ به من ننمود
آن که نشناخت قدر وقت درست
زیرا این طاس لاجورد چه جست ؟

باد می گردد و در باز و چراغ ست خموش
خانه ها یک سره خالی شده در دهکده اند.
رهسپاری که به پل داشت گذر می ایستد
زنی از چشم سر شک
مردی از روی جبین خون جبین می سترد.
پای تا سر شکم مان تا شبشان
شاد و آسان گذرد.

 

 

مانده زندانی به لبهایش
بس فراوان حرفها اما
با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته
چون سراغ از هیچ زندانی نمی گیرند
میزبان در خانه اش تنها نشسته.

ترا من چشم در راهم شباهنگام

كه می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست انوهی فراهم

شباهنگام در آندم كه بر جا دره ها چون مرده هاران خفتگانند

در آن نوبت كه بندد دست نیلوفر به پای سرو كوهی دام

گرم یاد آوری یا نه

من از یادت نمی كاهم

ترا من چشم در راهم

از عمر هر آنچه بود با من
نزد تو به رایگان سپردم
ای نادره یادگار عشقا
مردم ز بر تو دل نبردم
تا باغم خود ترا سرشتم
باز ای چنان مرا بیفشار
تا خواب ز دیده ام ربایی
امید دهی به روزگاری
کز تو نبود مرا جدایی
بازآ که غم است طالب غم

 

شده ام فرد و گشته ام تسلیم

مثل یك شاخه در كف امواج

برده هنگامه های صعب و الم

عکس پروفایل عاشقی با متن 97

برگ های مرا گه تاراج

مانده ام هر كجا تن یكه.

بكه ام حال در بلا دیدن.

گر چنین بی بضاعتم زان است

كه جهان با بضاعت است ز من

دزد من اغتشاش دوران است

نگذرد هم ز شاخه ای دوران.

دور شد آن گل شكفته ی من

عکس پروفایل طبیعت زیبا
عکس پروفایل طبیعت زیبا

دور ماند از من آشیانه ی من

رازهای همه نگفته ی من

دیدی ای قلب بد بهانه ی من

كه زمانه چه فكر در سر داشت؟

تا من از اصل خود جدا شده ام

دمی آرامی ام نبوده به دهر

طالب رنج و ماجرا شده ام

كرداه ام از شكفتن خود قهر

مانده ام با زمانه در تردید.

اینك ای موج های بی آرام!

ببریدم بسوی دورترین

نقطه های نهان كه یك ناكام

بتواند در انزوای حزین

دورتر ماند از خلاصی خویش

عکس پروفایل طبیعت زیبا
عکس پروفایل طبیعت زیبا

پشتش از پشته ی خاری شده خم

روی از رنج كشیده در هم

خسته، وامانده به ره خاركنی

شكوه ها داشت به هر پنج قدم:

«ای خدا بخت مرا سامان نیست

حرفه ی شوم مرا پایان نیست

پیرم و باز چه بخت دنی است

كه نصیب چو من منحنی است

كار من خاربری، خاركنی

نیست این خاركنی، جان كنی است

عکس پروفایل طبیعت زیبا
عکس پروفایل طبیعت زیبا

رشته ی جان من است اندر دست

نه رسن، رشته ای از طالع پست

تا شود گرم تنور دگری

بخورد نان تا بی دردسری

سر من گرم شود از خورشید

من خورم خون دل از خون جگری

منم و سایه ی من ناله ی من

شومی كار نود ساله ی من

روز هر روز بهنگام سحر

شوم از خانه ی ویرانه بدر

تا گه شام به زیر خورشید

دره ی خشك مرا گشته مقر

هی كنم ریشه ی خاری به كلنگ

هی كنم با كجی طالع جنگ

خرمی پاك ز من بگریزد

چكه چكه عرق از من ریزد

تا یكی پشته فراهم سازم

مرگ بر گردن من آویزد

با هزاران تعب پیچاپیچ

پشته ام چند خرند آخر؟ هیچ

ای شود نیست، بماند ویران

هر تنوری كه از این پشته در آن

بی من آتش افروزند و پزند

قرصه های شكرین و الوان

عکس پروفایل طبیعت زیبا
عکس پروفایل طبیعت زیبا

نیست نان، پاره ای از قلب من است

زهرتان باد، چو اندر دهن است

نظم این است و ره دادگری

كه مرا كار بود خون جگری

دگری كم دود و كم جنبد

سودها یابد بی دردسری

لیك در معركه ی كوشش و زیست

سود من گر برسد، نظم آن نیست؟»

عکس پروفایل طبیعت زیبا
عکس پروفایل طبیعت زیبا

 

عکس پروفایل طبیعت زیبا
عکس پروفایل طبیعت زیبا

 

 

عکس پروفایل طبیعت زیبا
عکس پروفایل طبیعت زیبا

 

عکس پروفایل طبیعت زیبا
عکس پروفایل طبیعت زیبا

سلام
با آنچه در اینجا دیده میشود بیشتر نظر ها سلیقه ای هست تا علمی.
همین گونه هست نظر این حقیر.
من همواره اشعاری چون
میتراود مهتاب و ترا من چم در راهم یا خشک آمد کشتگاهم و هست شب و البته شعر

و شکنجه به عناد سیهش

(همچو سیه زندان هاش)

دمبدم می فشرد دندان هاش

و طمع هرزه درآ

کرده همه چشمان کور

همچنانیکه،حق غیر خوری،گوش کسان ساخته کر

و همه روی جهان کرده سیاه

و تبه کاران مقبول

(پی سود خود با پیکر اشباع شده)

صف بیآراسته اند،

و مددکاران مردود

(پی سود دگران)

با کفی نان به مدد خاسته اند.

و کج اندازان

(به گواهی خاموش)

از پی وقت کشی خود و خواب دگران

مانده لالایی یک قد شده الفاظ فریب آور را گوش

را اکثرا با خود زمزمه میکنم بدون اینکه بخواهم بگویم انها بهترینها هستند

عکس پروفایل طبیعت زیبا
عکس پروفایل طبیعت زیبا

 

هیس مبادا سخنی جوی آرام

از بر دره بغلتید و برفت

آفتاب از نگهش سرد به خاک

پرشی کرد و برنجید و برفت

در همه جنگل مغموم دگر

نیست زیبا صنمان را خبری

دلربایی ز پی استهزا

 خنده ای کرد و پس آنگه گذری

این زمان بالش در خونش فرو

جغد بر سنگ نشسته است خموش

هیس مبادا سخنی جغدی پیر

 پای در قیر به ره دارد گوش

امتیاز بدهید
مطالب مرتبط
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.