عکس نوشته خدایا پناهم باش
در عکس نوشته خدایا پناهم باش شما همراهان عزیز می توانید سری جدید از عکس نوشته های مذهبی با نام خدا و در پناه خدا را با کیفیت عالی مشاهده کنید.
عکس نوشته خدایا پناهم باش
خدایا پناهم باش تو یارم باش، کنارم باش و به یادم باش
دستی به دامن تو و دستی بر آسمان
دست دگر کجاست که خاکی به سر کنم؟
آری! هوا خوش است و غزلخيز در بهار
باريده است خندهی يکريز در بهار
از باد نوبهار -حديث است- تن مپوش
بايد دريد جامهی پرهيز در بهار
اما خدا نياورد آن روز را که آه!
گيرد دلی بهانهی پاييز در بهار
بی دید و بازدید تو تبریک عید چیست؟
چندین دروغ مصلحتآمیز در بهار
با ديدنم پر از عرق شرم میشوند
گلهای شادکام دلانگيز در بهار
میبينم ای شکوفه که خون میشود دلت
از شاخهی انار مياويز در بهار
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی…
عکس نوشته خدایا خودت بساز
نور و نسیم نام تو را میپراکنند
آکنده است از تو تکان درختها…
تا به کی باشی و من پی به حضورت نبَرم؟
آرزوی منی…
ای کاش به گورت نبَرم…
متن خدایا پناهم باش
ماه و ستاره چشم تو را دید میزند
زیبایی تو طعنه به خورشید میزند
از خود مراقبت کن از این پس شکارچی
در چشمش آنچه را که درخشید میزند
هر شاعری که محو تو شد، با وجود تو
آیا دم از بهار و گل و عید میزند؟
چون صخره در کنارهٔ دریاست بخت من
بر بختم آب، نعرهٔ تهدید میزند
وضعیت خدایا پناهم باش
مانند موج نا به خرد، دست روزگار
سیلی به صخره، تا که خروشید میزند
کرمی که از تنیدن یک پیله عاجز است
دم از پریدنش به چه امید میزند
از خود هر آنچه داشت فراموش میکند
وقتی کلاغ دست به تقلید میزند
هزار سال به امید تو توانم بود
هر آنگهی که بیایم هنوز باشد زود
مرا وصال نباید همان امید خوشست
نه هر که رفت رسید و نه هر که کشت درود
مرا هوای تو غالب شدست بر یک حال
خدایا پناهم باش جهان تاریکی محض است
نه از جفای تو کم شد نه از وفا افزود
من از تو هیچ ندیدم هنوز خواهم دید
ز شیر صورت او دیدم و ز آتش دود
همیشه صید تو خواهم بدن که چهرهٔ تو
نمودنی بنمود و ربودنی بربود
چشم تو را اگر چه خمار آفریدهاند
آمیزهای ز شور و شرار آفریدهاند
از سرخیِ لبانِ تو ای خون آتشین!
نار آفریدهاند، انار آفریدهاند
کلیپ خدایا پناهم باش برای وضعیت واتساپ
یک قطره بوی زلف ترت را چکاندهاند
در عطردانِ ذوق و بهار آفریدهاند
مانند تو که پاکترینی فقط یکی
مانند ما هزار هزار آفریدهاند
زندانی است روی تو در بند موی تو
ماهی اسیر در شبِ تار آفریدهاند
دستم نمیرسد به تو ای باغِ دوردست
از بس حصار پشتِ حصار آفریدهاند
این است نسبت تو و این روزگارِ یأس:
آیینهای میانِ غبار آفریدهاند…
دلنوشته خدایا پناهم باش
جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم تو را
ور قصد آزارم کنی هرگز نیازارم تو را
زین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خون
جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم تو را
رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی
در حال خود گویم همی، یادی بود کارم تو را
آب رخان من مبر، دل رفت و جان را درنگر
تیمار کار من بخور، کز جان خریدارم تو را
خدایا آشوبم آرامشم باش
هان ای صنم خواری مکن، ما را فرازاری مکن
آبم به تاتاری مکن، تا دردسر نارم تو را
جانا ز لطف ایزدی گر بر دل و جانم زدی
هرگز نگویی انوری، روزی وفادارم تو را
باغم اگر، شکوفه شکوفه بهارمی
خاکم اگر، لطافتِ بارانتبارمی
رودم اگر، زلالیِ از خود گذشتنم
کوهم اگر، شکوه غم استوارمی
ابرم اگر، به شادی و غم، صبح و ظهر و شام
کوهی که سر به شانهی او میگذارمی
شعرم اگر، تجلی آن آنِ بیبدیل
در سطر سطر جوهرهی ماندگارمی
عکس نوشته خدایا پناهم باش تا مظلوم روزگار نباشم
نایم اگر، دمیدنِ آن آه آتشین
در بند بند جان بهغربتدچارمی
آواز عاشقانهی ساز سکوت من
زیباترین ترانهی شبهای تارمی
بر تار و پود فرش وجودم، درخت گل!
شادم که هم به بارمی و هم به دارمی
تو دوستم نداری و… داری! نگو که نه
آری بگو، بگو که تو دار و ندارمی
از من فرار کن به هر آن جا که خواستی
دریای بیکرانم و دریاکنارمی
یار ما ولوله در عالم راز اندازد
گر نقابی که برانداخته
باز اندازد…خدایا پناهم باش