در عکس نوشته بی معرفتی و نامردی شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید مجموعه ای جدید از عکس نوشته های بی معرفتی را مشاهده کنید و …
عکس نوشته بی معرفتی و نامردی
وقتی فیلمِ (( جایی همین نزدیکی )) را دیدم ،،
فهمیدم ،،
خيلى وقت است که دور افتاده ام..
به خودم كه دقيق ميشوم ميبينم اصلا شبيه گذشته ام نيستم..
چگونه كارم به اينجا كشيد؟
مَنی كه هميشه با آدم ها گرم ميگرفتم!
و با نبوغی ذاتی در ميانشان گُل ميكردم!
حالا چگونه قانع می شوم كه با لبخندی سرد ،
و دست های سِر شده ،
از ميانِ آغوشِ مهربانشان راهم را كج كنم!
و تنهايیِ / گزنده ی/ انفرادی ها را / ترجيح دهم ،
و حتی به اينكه مرا طرد كنند حق بدهم!
چگونه كارم رسيد به اينكه لباس پاره و كهنه بپوشم ،
و عارم نيايد كه در هم جواری با انسان های مارک دار ،
احمقی بی سليقه خطاب شوم !
عکس نوشته تا خدا بنده نواز است

باز هم پست بنده حذف شد!!!
حتما باید پاچه خواری و مزخرفات نشر کنم!!
یا از درد عشق بنویسم!!
یا عکس نعل خر بر پیشانی نشر کنم با کلی توهماتِ آسمان هفتمی!!
به قول استاد شاملو :
از رنجی خسته ام که از آنِ من نیست *
بر خاکی نشسته ام که از آنِ من نیست *
با نامی زیسته ام که از آنِ من نیست *
از دردی گریسته ام که از آنِ من*
حتی تحمل نوشتن در این بیلبورد مجازی رو هم ندارن..
آخه سایت هم مگه اینقدر بی در و پیکر میشه!!
خب اسمش رو عوض کنید تکلیف مشخص بشه..
بنده پیشنهاد میدم اسمش بشه :(( الحوزة الخرافیه في الایران..))
از دوستانم خواهشمندم اگر نامی مدِ نظرشون هست در زیر همین پست کامنت بشه تا تجدید نظری در اسم این سایت گوهَ ر بار صورت بپذیره..
با سپاس فراوان
عکس نوشته لعنت به هرکی غیر من باب دل تو باشه

اکنون که مرا به قربانگاه میبرند،،گوش کنید ای شمایان ،
در مَنظری که به تماشا نشستهاید!!
و در شماره // حماقتهایِتان ،، از گناهانِ نکردهی من افزونتر است!
با شما هرگز مرا پیوندی نبوده است…
بهشتِ شما در آرزوی به بَرکشیدنِ من،
در تبِ دوزخیِ / انتظاری بیانجام خاکستر خواهد شد؛
تا آتشی آنچنان به دوزخِ خوفانگیزِتان ارمغان برم که از تَفِ آن،
دوزخیانِ مسکین ، آتشِ پیرامونِشان را چون نوشابهیی گوارا سر کِشند…
چرا که من از هرچه با شماست ،
از هر آنچه پیوندی با شما داشته است نفرت میکنم:
از فرزندان و
از پدرم،،
از آغوشِ بویناکِتان و از دستهایِتان ،،
که دستِ مرا چه بسیار که از سرِ خُدعه فشرده است…
از قهر و مهربانیِتان ،،
و از خویشتنم ،،
که ناخواسته / از پیکرهای شما شباهتی به ظاهر برده است …
من از خداوندی که درهای بهشتاش را بر شما خواهد گشود ،
به لعنتی ابدی دلخوشترم …
همنشینی با پرهیزکاران و همبستری با دخترانِ دستناخورده ،،
در بهشتی آنچنان ،،
ارزانیِ شما باد !!
عکس نوشته گفته بودم شادمانم

لعنت به من که تو را ببینم و فکرم را از آینده ات بدزدم مثل آن روز ها که فکرم را از کولبران دزدیدم ,
از نداشته هایت, از غارت شدنت …
لعنت به من که یادم نمی ماند دست های کوچکت را ،،
همان دست هایی که در گرگ و میش آجرها،،
آخرین تکان های چادر مادر را لمس کرد …
چقدر دورم از تو !!!
چقدر خوب میدانم که آینده و دغدغه هایش ٬٬
۲۱:۴۸ به وقتِ من و ۷/۳ ریشتر به وقتِ تو را از یادم خواهد برد..
مگر از بم جز شعر حامد عسگری و از ورزقان جز عکس های بهاره محمدیان چیز دیگری در سرم ماند ؟
فرار کن کودکم …
لعنت به هر کس که سهم ناچیز تو را دزدید …
که سفره ی کوچکت را نادیده گرفت
که سقف لرزانت را …
بوی مادرت از دست های مهربان هیچ کس دیگر نمی آید..
بخواب کودکم .
خدای مهربان / این جهان را برای امتحانِ من و امثالِ تو فقط می لرزاند.
خون مرا نفس بکش عزیزکم …
حالِ تو را تنها
جوانان ورزقان,
میانسال های بم ,
و پیرمردهای منجیل می دانند ,
ما … اَدایش را در میاوریم…
عکس نوشته بعضیام هستن

راستی که در دوره تیره و تاری زندگی می کنم:
امروز فقط حرفهای احمقانه بی خطرند.
گِره بر اَبرو نداشتن / از بی احساسی خبر می دهد،
و آنکه می خندد / هنوز خبر هولناک را نشنیده است..
این چه زمانه ایست که حرف زدن از درختان عین جنایت است،،
وقتی از این همه تباهی چیزی نگفته باشیم!
عمری که مرا داده شده بود بر زمین چنین گذشت:
خوراکم را میان معرکه ها خوردم،،
خوابم را کنار قاتلها خفتم ،،
و عشق را جدی نگرفتم و به طبیعت دل ندادم ..
در روزگار من همه راهها به مرداب ختم می شدند ..
زبانم مرا به جلادان لو می داد،،
زورم زیاد نبود،
عکس نوشته کجای این شهر پیدات کنم

درود بر شما ..
حقیقتش از ما خواستن در موردِ برابری زن و مرد صحبت کنیم .
اولا من با جمله شما مشکل دارم !
برابریه وجود نداره ، خودمون رو گول نزنیم…
شما واسه ی چهارتا مخ زدن / این حرف های روشنفکرانه رو می زنید ..،،
نتیجه ش هم اینه که پس فردا پنجاه درصد جامعه برامون شاخ میشن.
که چی !! داریم زندگی مون رو می کنیم دیگه ..
حالا خودشون چیزی نمیگن / ما دیگه کاسه ی داغ تر از آش نشیم..
البته خدا رو شکر اونا هم فقط حرفش رو میزننااا / وگرنه سر وقتش به هر زنی میگن ناقص العقل.
ولی من میگم آقا حرفش رو هم نزنیم .
حالا گیریم هزاران هزار دانشمند و فرهیخته و آدم حسابی و مدیرم ازشون اومده بیرون،،
خب بازم دلیل نمیشه سریع به این نتیجه برسیم که برابریم.
باور کنید آدم می شناسم برای تصمیماتش با زنش مشورت می کنه!!
*ای خاک بر سر من که همجنس توأم.*
بابا زن ، همین که بچه بیاره و سرویس بده ،، وظیفش رو انجام داده دیگه..
خودِ خدا که بمبِ روشنفکرای جهانه توی کتابش گفته : کُتک بزنید ، چهارتا چهارتا بگیرید ، اینا کِشت زار هستند ، نصفِ شما ارزش دارن و خیلی چیزای دیگه ..
حالا ما مردونگی می کنیم و بعضی جاها کوتاه میایم دیگه خرابش نکنید..
البته به غیر از مادرمونااا.. اونا گُلن .. اونا جُدان..
منظورم بقیه زن هاست.. آره ..
عکس نوشته یه زمانی تا جون داشتم

درود بر شما..
بعضی از دوستان به من گفتند که شما به خدا و مخصوصا دین توهین کردید .
که بنده هم در جوابشون گفتم :
مادرقهوه شکر می ریزیم / اِپیزودی بود که در آن / یک کتابی هایی* که از روشنفکری :
فقط قهوه به چشم زدنو عینک گِرد خوردنو سیگار بهمن مغرور کشیدنو یقه تا خِشتک بستنو بلدن رو مسخره کردم / که اتفاقا خوب کاری هم کردم ..
البته همونطور که می دونید مسخره کردن کار صحیحی نیست..( یا مجوز اَلپُست اَلعفو اَلعفو )
حالا من اگه از همین افراد بخوام ،، آخرین کتابی که خوندن رو معرفی کنن ،،
یا در بهترین حالت یک شعر از حافظ برام بخونن ،،
بعد از مدتی که مثل بُز منو نگاه کردند / با نظم و ترتیب یکجا می شینند /
و صد دانه یاقوت / دسته تــــــــــــــــــــــا دسته رو برام می خونن.
حالا این هیچی ..
یکی دیگه گفته بود شما یکجایی به حضرت یعقوب توهین کردی که من واقعا بهشون میگم :
مادرقهوه شکر میریزیم اِپیزودی بود که من در آخر اون پُست میگم گوه نخور !
اون رو دقیقا با تو بودم…
کلا یک سری آدم ها هستن که فقط اَدا-ن / که واقعا عن تو سرشون شکر می ریزیم ..
بیایید واقعا طنز و هجو رو همانطور که هست خفه شید / شِکَر میریزیم.
امیدوارم حداقل خداشون به طرفدارانش نرفته باشه ! جنبه شوخی رو داشته باشه..
گرچه بعید میدونم ..
عکس نوشته رفیق نباشی نیستم

یه اپیدمی هم هست که چندسالیه توی پروفایل من لونه کرده. بهش در اصطلاح میگن * اپیدمی خود حذفی مطالب * . مثلا همین پُست / تا 2 سال و 9 ماه پیش توی پروفایلم بود تا اینکه تصمیم گرفتم از قابلیت پین کردن مطالب استفاده کنم . خب در ظاهر آپشن خوبی به حساب میاد ولی به شرطی که دچار این اپیدمی نباشید. به خاطر همین مجبور شدم دوباره پُستش کنم . همه میگن دچار تیر غیب شدی / ما هم میگیم شدیم / شما هم بگید شده . مشغول الذمه هستی اگر فکر کنی که دارم به شعورت توهین می کنم .
عکس نوشته یادم تو را در آغوش

در تمامِ شب چراغی نیست!!
در تمامِ شهر نیست یک فریاد!!
ای خداوندانِ خوفانگیزِ شبپیمانِ / ظلمت دوست!!
تا نه من فانوسِ شیطان را بیاویزم،،
در رواقِ هر شکنجهگاهِ پنهانی این فردوسِ ظلم آیین،،
تا نه این شبهای بیپایانِ جاویدان افسون پایهتان / را من ،
به فروغِ صدهزاران آفتابِ جاودانیتر کنم نفرین،،
ظلمتآباد/ بهشتِ گندِتان را ،،
در به رویِ من / بازنگشایید!
در تمامِ شب چراغی نیست / در تمامِ روز ، راهِ من پیداست..
پهلوانی خسته را مانم / که میگوید سرودِ کهنهی فتحی قدیمی را..
پهلوانی خسته را مانم / از درون بر خود خمیده ،
در بیابانی / که بر هر سوی آن ، خوفی نهادهِ دام..
در تمامِ شب چراغی نیست!!
در تمامِ دشت نیست یک فریاد!!
ای خداوندانِ ظلمتشاد .. از بهشتِ گندِتان ما را ،، جاودانه / بینصیبی باد!
عکس نوشته پروردگارا

به قول بابام؛ “عـشق” آینه نیست که طرفت خندید تو هم بخندی، اخم کرد تو هم سگرمههاتو بکشی توی هم…!
رابطه آینه نیست که خوب بود خوبی کنی، اگه بد بود تو بدتر بشی. عشق یعنی ایثار، یعنی فداکاری
عاشق که بشی باید یاد بگیری یه جایی اگه اون کوتاه اومد، یه جایی هم تو بایستی کوتاه بیای، دو تا من با هم نمیشن ما….!
یه وقتایی لازمه اگه اون من بود، تو بشی نیم من، جای دوری نمیره….

تنها چند ساعتی تا
پایان سال باقیست…
خدایا فردا و فرداهایم
را تو نقاشی کن که
من به قلم رحمت و
مهربانی تو ایمان دارم
لایق تو کسی نیست جز آنکه
تو را انتخاب کند نه امتحان
تو را نگاه کند نه اینکه ببیند
تو را حس کند نه لمس کند
تو را بسازد نه بسوزاند
تو را بخنداند نه اینکه برنجاند
تو را دوست بدارد
عکس نوشته امیدواری انگلیسی
ترجمه: وقتی همه دنیا میگن بیخیال شو
امید زمزمه می کند
یکبار دیگر بیتشر تلاش کن

بی کار سفره نیست
و بی سفره، عشق.
بی عشق، سخن نیست
و سخن که نبود،
فریاد و دعوا نیست،
خنده و شوخی نیست،
زبان و دل کهنه می شوند…
روح در چهره و نگار در چشم ها می
خشکد.
دیگر کجا جایی برای بند و پیوند می ماند؟
کجا جایی برای دل و زبان؟
عکس نوشته کجایی

ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘـﯽ و ﮐﺴـﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﺍﻳﻦ ﻏـﻢ
ﺑﻮﻣﺮﻧﮓ ﺍﺳﺖ؛ ﺷﺒـﯽ ﺳﻮﮮ ﺗــﻮ ﺑﺮ ﻣﯽﮔـﺮﺩﺩ
ﺁﻧﮑـﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺯﺩ ﺗـﻮ ﻧﺒــﻮﺩﮮ؟! ﺑﺎﺷـﺪ
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﻭﻗﺖ ﮔِﻠـﻪ ﺭﻭﮮ ﺗــﻮ ﺑﺮ ﻣﯽﮔـﺮﺩﺩ..
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم