عکس برادر ممد قلی

در عکس برادر ممد قلی شما همراهان عکس نوشته می توانید با برادر جنجالی ممد قلی را مشاهده کنید.

عکس برادر ممد قلی

ممد قلی نذار بگم تو کوچه زیرت کنن
یا آبجی‌هام خرد و خمیرت کنن
نذار بگم تو رو تو شر بندازن
نذار بگم نسل‌تو ور بندازن
تا سر شب،‌خلاصه ختم کلام
خودت میای یا خبرت، والسلام!

این‌ها رو من از این و اون شنفتم
اما از این حرفا بهت نگفتم
نوشتمش به خواری و به خفت
آخه من و حرف خلاف عفت
می‌خوام بگم اهل بخیه نیستم
مودبم، مثل بقیه نیستم
خسته شدی، د باشه جونم فدات
یه جفت کفش نو خریدم برات
الانه می‌فرستمش، روم سیا
جلدی پاشو، کفشاتو پاکن بیا!

عکس برادر ممد قلی

پای دل در دام باورهای دنیا بند نیست
بیشتر می‌بینم او را هرچه می‌گویند: نیست
هر زنی هم‌شکل او گشته‌ست، بعدِ رفتنش
دیگر آن معشوق بی‌مانند، بی‌مانند نیست
می‌شود تا جاده‌ای نبضِ صدای پای او
خانه لبریزِ رسیدن می‌شود، هرچند نیست
حالتی دارم شبیهِ بینِ بیداری و خواب
هست او، اما به جانش می‌خورم سوگند، نیست!
کاسهٔ اشک‌ام، چه شور! و چشمه‌ی خون‌ام، چه تلخ!
چشمِ فرهادم، که شیرین‌کامِ آن لبخند نیست
خوب می‌دانم که از من دلخوری اما بدان
هیچکس در شهرِ ما از رفتنت خرسند نیست

عکس برادر ممد قلی

آرام تو رفتار به سرو چمن آموخت
تمكین تو شوخی به غزال ختن آموخت
علمی که به مکتب دلت آموخته سهل است
آن علم، شریف است که در انجمن آموخت
رنگین چو گل از می به شبستان شدی و شمع
از شعلهٔ رخسار تو افروختن آموخت
افروختن و سوختن و جامه دریدن
پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت
طوطی به زمین‌بوس من از باغچهٔ قدس
با مهر زبان آمد و طرز سخن آموخت
لطف تو و قهر تو به معنی دو خلیلند
کاین ساختن کعبه و کان سوختن آموخت
«طالب» هوس غربت و انداز سفر داشت
سودای تواَش نکتهٔ حب‌الوطن آموخت

عکس پروفایل دلبستگی

عکس برادر ممد قلی

جزیره‌ای‌ست عشق تو
که خیال را به آن دسترس نیست
خوابی‌ست ناگفتنی
تعبیر ناکردنی
به‌راستی عشق تو چیست؟
گل است یا خنجر؟
یا شمع روشنگر؟
یا توفان ویران‌گر؟
یا ارادهٔ شکست‌ناپذیر خداوند؟

تمام آن‌چه دانسته‌ام
همین است
تو عشق منی
و آن‌که عاشق است
به هیچ چیز نمی‌اندیشد

عکس برادر ممد قلی

اختیارم باز هم در دام جبر افتاده است
مثل آهویی که در چنگال ببر افتاده است
محو بودن بین دریاها برایش بهتر است
قطرهٔ اشکی که از چشمان ابر افتاده است
مثل ایوبی که بی‌صبرانه می‌خواند تو را
امتحانم بار دیگر دست صبر افتاده است
عاقبت پیروز میدان، لشگر موهای توست
چون سپر از دست مردان ستبر افتاده است
از کنارم رد شدی من باز هم حس می‌کنم
رد پای آشنایی پای قبر افتاده است

عکس برادر ممد قلی

 

عکس برادر ممد قلی

 

عکس برادر ممد قلی

 

عکس برادر ممد قلی

صبح می‌خندد و من گریه کنان از غم دوست
ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست
بر خودم گریه همی‌آید و بر خندهٔ تو
تا تبسم چه کنی بی‌خبر از مبسم دوست
ای نسیم سحر از من به دلارام بگوی
که کسی جز تو ندانم که بود محرم دوست
گو کم یار برای دل اغیار مگیر
دشمن این نیک پسندد که تو گیری کم دوست
تو که با جانب خصمت به ارادت نظرست
به که ضایع نگذاری طرف معظم دوست
من نه آنم که عدو گفت تو خود دانی نیک
که ندارد دل دشمن خبر از عالم دوست
نی نی ای باد مرو حال من خسته مگوی
تا غباری ننشیند به دل خرم دوست
هر کسی را غم خویشست و دل سعدی را
همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست

عکس پروفایل گریه دار و سوزناک با متن 97

عکس برادر ممد قلی

 

عکس برادر ممد قلی

 

عکس برادر ممد قلی

زندگی مو جنون گرفته، برگرد
جلو چشامو خون گرفته، برگرد
این دفعه دیگه نقل هر سالیت نیست
انگاری که زبون خوش حالیت نیست
حکم تو شلاقه، اگه قاضی‌ام
جیک بزنی، به مرگتم راضی‌ام
مثل یخ، آبت می‌کنم ضعیفه
خونه خرابت می‌کنم ضعیفه
من نه از اون چشم سیات می‌ترسم
نه از ننه‌‌ات، نه از بابات می‌ترسم
هرچی ازت تلخی چشیدم، بسه
تو زندگی هرچی کشیدم، بسه
این دفعه می‌خوام نوکتو بچینم
من نخوامت، کیو باید ببینم
خانوم شدی پیش یه مُشتی فَعله
یابو ورت داشته که یعنی بعله؟
همه‌ا‌ش می‌خوای بگم که «بعله قربان»؟
«جنیفر»ی یا دختر اوتورخان؟

عکس برادر ممد قلی

با تو دارم عشق را تصویرسازی می‌کنم
نازنینم با تو حس بی‌نیازی می‌کنم
پایتخت جان من را عشق تو تسخیر کرد
دشمنم گر عشق، من دشمن‌نوازی می‌کنم
راه افتادم به سوی هفت خان وصل تو
مقصد آغوش تو باشد، جان‌گدازی می‌کنم
می‌نوازم تار موهای سیاهت را و در
گوشه‌ای از شور زلفت دلنوازی می‌کنم
قبلهٔ من چشم‌هایت جانماز من لبت
بر سر سجاده‌ام هم عشق‌بازی می‌کنم

عکس برادر ممد قلی

آن یار که عهد دوستداری بشکست
می‌رفت و منش گرفته دامن در دست
می‌گفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست

عکس برادر ممد قلی

این روزها از اضطرابی تازه لبریزم
چون برگ سرگردان میان دست پاییزم
چون زخم سر بازی که دردی در خودش دارد
لبخند دارم بر لبم اما غم انگیزم
همچون زلیخا سهم من بی آبرویی شد
از عشق، از رسوا شدن باید بپرهیزم
تو رودی و جریان گرفتی سمت اقیانوس
من سنگ سرد ساکن اعماق کاریزم
داغت زمینم زد ولی از پا نیفتادم
همچون شکوه روزهای سخت تبریزم

برادر ممد قلی

مشابه:

عکس ممد قلی ترسناک

امتیاز بدهید
مطالب مرتبط
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.