عکس پسر ممد قلی

در عکس پسر ممد قلی شما همراهان عزیز عکس نوشته می توانید سری جدید از عکس های خانواده و پسر ممد قلی را مشاهده کنید.

عکس پسر ممد قلی

پسر ممد قلی جای تعجب است! چطور این زن قوی
آشفته است اینهمه… وقتی تو می‌روی!
آشفته آن‌چنان که به گَردش نمی‌رسد
مجنونِ شعرهایِ نظامی گنجوی
با مرگ هم نمی‌شود آدم رها ز عشق
این درد اُخروی‌ست گمانم… نه دنیوی…
هر شب بدون تو شب قدر است و اشک و آه
من را رها نمی‌کند این حال معنوی
تو آسمان دوری و من ذکر تشنگی
باید تمام عمر بخوانم که بشنوی
سعدی که نیستم غزل اندازه‌ام شود
باید سپرد شرح غمت را به مولوی!

عکس پسر ممد قلی

خدا می‌خواست در چشمان من زیباترین باشی
شرابی در نگاهت ریخت تا گیراترین باشی
نمی‌گنجید روح سرکشت در تنگنای تن
دلت را وسعتی بخشید تا دریاترین باشی
تو را شاعر، تو را عاشق پدید آورد و قسمت بود
که در شمسی‌ترین منظومه مولاناترین باشی
مقدر بود خاکستر شود زهد دروغینم
تو را آموخت همچون شعله بی‌پرواترین باشی
خدا تنهای تنها بود و در تنهایی پاکش
تو را تنها پدید آورد تا تنهاترین باشی
خدا وقتی تو را می‌آفرید از جنس لیلاها
گمان هرگز نمی‌بردم که واویلاترین باشی

عکس پسر ممد قلی

این گفتگوی ما به درازا نمی‌کشد
پایان قصه تا شب یلدا نمی‌کشد
هرگز نمی‌زند لب خود را به مرهمی
زخمی که کار آن به مداوا نمی‌کشد
آسوده باش موج به ساحل گرفته خو
جذری تو را به جانب دریا نمی‌کشد
بازآ که بهر آمدنت دست‌های من
خطی به روی صفحهٔ فردا نمی‌کشد
از من قبول کن که صدای تو ماندنی‌ست
تنها حقیقتی که به رویا نمی‌کشد

عکس پسر ممد قلی

دو چشمم درد چشمانت بچیناد
مبو روجی که چشمم ته مبیناد
شنیدم رفتی و یاری گرفتی
اگر گوشم شنید چشمم مبیناد

عکس پسر ممد قلی

فکر می‌کردم که آسان است اما ساده نیست
عاشقی یک اتفاق پیش پا افتاده نیست
راه وصلت بس که چون مویت پر از پیچ و خم است
هر کسی را قدرت پیمودن این جاده نیست
امتحان کن عاشقانت را خودت پی می‌بری
بین آن‌ها یک نفر مانند من دلداده نیست
آن خماری‌ها که از اندوه دوری دیده‌ام
دارویش حتی میان خمره‌های باده نیست
رود با سودای دریا صخره‌ها را خرد کرد
دل‌سپردن سد راه مردم آزاده نیست
شمع وقتی خنده زد در سوختن معلوم شد
هیچ دردی مثل درد عشق فوق‌العاده نیست

عکس پسر ممد قلی

این چنین سخت که آشفته‌ای ای چشم کبودم
به خدا شیفتهٔ هیچ سیه پسر ممد قلی چشم نبودم
رنگ بالای سیاهی‌ست کبودی، که من اینک
نقش هر چشم سیه را ز دل خویش زدودم
دیر در دامنت آویختم ای عشق! چه سازم؟
به زمستان تو همچون گل یخ دیده گشودم
بوسهٔ گمشده‌ام بود به لب‌های تو پنهان

عکس پروفایل سوزناک و غمناک همراه با متن97

عکس پسر ممد قلی

که به دلخواه، شبی بر لب کس چهره نسودم
جگرم چکه شد از خنجر خونریز ملامت
تا چو گل راز دل خویش به بیگانه نمودم
سوختم، سوختم از عشق تو چون شاخهٔ خشکی
به امیدی که برآید ز سر کوی تو دودم
آه سرد است، نه شعر این که سراید لب سیمین
آتش مهر تو باید که شود گرم، سرودم

عکس پسر ممد قلی

چشمان تو بر صاعقه پهلو زده بانو
خورشید به مهتاب رخت، رو زده بانو
غارتگری لشکر موهای بلندت
صد طعنه به چنگیز و هلاکو زده بانو
رقاصی موهای تو با کشمکش باد
گل بر در کابارهٔ باکو زده بانو
از رنگ نگاهت شده معلوم دو زنبور
پشت صف مژگان تو کندو زده بانو
در تو سر جنگ است  پسر ممد قلی و دوتا کشتی جنگی
در بندر چشمان تو سکو زده بانو
حرف است که در یزد خود حاج خلیفه
پیش لب شیرین تو زانو زده بانو

عکس پسر ممد قلی

هرگزم امید و بیم از وصل و هجر یار نیست
عاشقم عاشق مرا با وصل و هجران کار نیست
هر شب از افغان من بیدار پسر ممد قلی خلق اما چه سود
آنکه باید بشنود افغان من بیدار نیست
در حریمش بار دارم لیک در بیرون در

عکس پسر ممد قلی

کرده‌ام جا تا چو آید غیر گویم یار نیست
دل به پیغام وفا هر کس که می‌آرد ز یار
می‌دهم تسکین و می‌دانم پسر ممد قلی که حرف یار نیست
گلشن کویش بهشتی خرم است اما دریغ
کز هجوم زاغ یک بلبل درین گلزار نیست
سر عشق یار با بیگانگان هاتف مگو
گوش این ناآشنایان محرم اسرار نیست

عکس پسر ممد قلی

مه من، به جلوه‌گاهی که تو را شنودم آن‌جا
جگرم ز غصه خون شد،پسر ممد قلی  که چرا نبودم آن‌جا؟
گه سجده خاک راهت به سرشک می‌کنم گل
غرض آن که دیر ماند اثر سجودم آن‌جا
من و خاک آستانت، که همیشه سرخ رویم
به همین قدر که روزی رخ زرد سودم آن‌جا

عکس پسر ممد قلی

به طواف کویت آیم، همه شب، به یاد روزی
که نیازمندی خود به تو می‌نمودم آن‌جا
پس ازین جفای خوبان ز کسی وفا نجویم
که دگر کسی نمانده که نیازمودم آن‌جا
به سر رهش،پسر ممد قلی هلالی، ز هلاک من که را غم؟
چو تفاوتی ندارد عدم و وجودم آن‌جا

عکس پسر ممد قلی

خوشا غمی که به رویم ز روی او آید
که هرچه آید از آن رو مرا نکو آید
به شوخی آمدن و ناشکستنش دل را
گران‌ترست ز سنگی که بر سبو آید
سوار اشک که راند به هر طرف گلگون
چو خاک پای تو بیند روان فرو آید
صبا گرفته کمند بنفشه دستاویز

عکس نوشته دوست داشتن تو برای پروفایل

عکس پسر ممد قلی

که شب به حلقهٔ آن زلف مشک‌بو آید
بدان خیال که بیند رخ تو گل در آب
روان‌تر از دگران بر کنار جو آید
چه جای چشمه حیوان که جوی‌های بهشت
اگر دهان تو یابد به جست‌وجو آید
کمال وصل میانت چگونه بنویسد
که آن سخن به زبان قلم چو مو آید

پسر ممد قلی

مطالب مشابه:

4/5 - (2 امتیاز)
مطالب مرتبط
1 دیدگاه
  1. همونی که شما میشناسید می‌گوید

    سلام خیلی عکساتون عالی بودن نشون یکی از بچه محله ها که خیلی دهنمو سرویس کرده بود نشون دادم مرد

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.