عکس نوشته حسبی الله با متن
در عکس نوشته حسبی الله با متن عکس نوشته پروفایل زیبا برای پروفایل خود را می توانید با کیفیت عالی مشاهده کنید.
عکس نوشته حسبی الله با متن
حسبی الله مرا میبینی و در چشمهایت برق شادی نیست
سلاحت را زمین بگذار، بین ما عنادی نیست
کلاس درس منطق بود و ما از عشق میگفتیم
میان عشق و منطق در مرام ما تضادی نیست
من از این بیوفاییها نمیرنجم ولی آیا
وفا درسی که عمری با محبت یاد دادی نیست؟
من از رسوایی بازاریان شهر فهمیدم
قسم خوردن چه آسان است وقتی اعتقادی نیست
بگو کی میرسد از راه فردایی که میدانم
به گوش عشق میخواند به دنیا اعتمادی نیست
دلت را پشت سر بگذار تا با او بپیوندی
قرار وصل اینجایی که امروز ایستادی نیست
دلم دائم فلک میشد به ضرب چوب چشمانت
سلاحت را زمین بگذار، بین ما عنادی نیست
رنگ از گل رخسار تو گیرد گل خود روی
مشک از سر زلفین تو دریوزه کند بوی
شمشاد ز قدّت به خم، ای سرو دل آرا
خورشید ز رویت دژم، ای ماه سخن گوی
از شرم قدت سرو فرومانده به یک جای
وز رشک رخت ماه فتاده به تکاپوی
با من به وفا هیچ نگشته دل تو رام
با انده هجران تو کرده دل من خوی
ناید سخنم در دل تو، ز آنکه به گفتار
نتوان ستدن قلعهای از آهن و از روی
ز آن است گل و نرگس رخسار تو سیراب
کز دیده روان کردهام از مهر تو صد جوی
تا بوک سزاوار شوی دیدن او را
ای دیده تو خود را به هزار آب همی شوی
ای دل چه شوی تنگ، چو در توست نشستن
خواهی که ورا یابی، در خون خودش جوی
ما بدان قامت و بالا نگرانیم هنوز
در غمت خون دل از دیده روانیم هنوز
جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت
بر همان عهد که بودیم، بر آنیم هنوز
به امید تو شب خویش به پایان آریم
آن جفا دیده که بودیم، همانیم هنوز
ای دریغا که پس از آن همه جان بازی ها
بر سر کوی تو بی نام و نشانیم هنوز
دیگران وادی عشق تو به پایان بردند
ما به یاد تو در این دشت روانیم هنوز
آرمیدند همه در حرم حرمت و ما
ساکن کوی خرابات و مغانیم هنوز
نو بهار آمد و بگذشت ولیکن من و دل
همچنان در تف آسیب خزانیم هنوز
بس شگفت است که با این همه تابش چو نخست
در پس پرده پندار نهانیم هنوز
ما از این چرخ کهن گرچه بسی پیرتریم
همچنان از مدد عشق جوانیم هنوز
اوستاد همه فن بوده و هستیم ادیب
با همان نام همان شوکت و شأنیم هنوز
دوری دوچندان میکند دلشورههایش را
گم کرده او حتی کنارت رد پایش را
سرتاسر فصل زمستان شعر میبافد
هیزم شده تنهایی یک لاقبایش را
باید برای رفع این دلشوره کاری کرد
هم میزند با یاد لبخند تو چایش را
از پشت گوشی میتوانی حس کنی هربار
حجم غم ماسیده در بغض صدایش را
گنجشکهای کوچه میخوانند و میخواهند
بهتر کنند این روزها حال و هوایش را
باران برایش مژدۀ پایان اندوه است
یعنی شنیده آسمان امشب دعایش را
سهمش همیشه از غم دنیا فراوان بود
راوی! بگو پایان خوبِ داستانش را
حسبی الله