عکس نوشته انتقام با متن

در عکس نوشته انتقام با متن شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید جدیدترین عکس نوشته های موضوعی در مورد انتقام و متن انتقام را مشاهده کنید  و …

عکس نوشته انتقام با متن

چرا شعری انتقام نمی گویی برای حال تبدارم
چه میخواهی تو از جانم که دست از عشق بردارم
به من احساس غم دادی چقدر از زندگی سیرم
چه کردی با دل تنگم که بی اندازه می بارم…?!

عکس نوشته ازت بریدم

دلم لک زده برای از تو سرودن
اما حیف….!
نمی دانم تو را میان
کدامیک از غزل هایم
گم کرده ام…!
که نبودت این چنین آشوبم کرده است

جاده !
لحظه به لحظه با من می آید
گویی کنجکاو است ;
که برای دیدن چه کسی
” این چنین بیتابم “…..?!

عکس نوشته به جهنم

باز باران !
اما این بار بی ترانه
گریه های بی بهانه
می خورد بر سقف قلبم
یادم آرد روی ماهت
باورت شاید نباشد
اینکه دلتنگ است برایت

عکس نوشته فضیلت این است

بی تو این عشق غریب است بهارم برگرد !
این همه فاصله آید به چه کارم? برگرد..!
آسمان خسته تر از من و من از رفتن تو
پرم از ابر که همواره ببارم برگرد..!
صبر بارانی من را که خزان دزدیدست
قدر این پنجره من تاب نیارم برگرد..!
من ققنوس صفت سوختم از تنهایی
تا کجا شعله به دفتر بنگارم? برگرد..!
بی تو اینجا قفسی تنگ تر از خاطره هاست
بی تو این عشق غریب است بهارم برگرد

عکس نوشته نیازی به انتقام نیست

خواستم توبه کنم از تو که ترکم کردی
عشق در گوش دلم ” نام تو” را نجوا کرد…!

عکس نوشته بی صدا شکستن

دلم میخواست، دلبند تو باشم…
دلیل خاص لبخند تو باشم !!
در این زندان تلخی های دنیا
دلم میخواست هم بند تو باشم…
دلم میخواست درگیر تو باشم،
به دامت مانده” زنجیر” تو باشم…
دلم میخواست دنیای تو باشم،
امید حال و فردای تو باشم…
دلم را قرص کن، بمان با من !
بمان، تا همیشه حوای تو باشم

عکس نوشته زمین خوردن مهم نیست

هر روز به اندازه ی
تمام فرداها
دوستت خواهم داشت
من برای
دیوانه ی تو شدن
صبر ندارم

عکس نوشته دلگیری از خدا

تا کی بنگارم غم بی طاقتی ام را
ای برده مرا طاقت ایام کجایی…

تو هم با من نمی مانی برو بگذار برگردم
دلم میخواست میشد با نگاهت قهر میکردم
برایت می نویسم آسمان ابریست دلتنگم !
و من دارم با خودم با عشق می جنگم
اگر می شد برایت می نوشتم روزهایم را
و سهم چشمهایم را سکوتم را صدایم را
اگر می شد برای دیدنت دل دل نمی کردم
اگر میشد که افسار دلم را ول نمی کردم
دلم را می نشانم جای یک دلتنگی ساده
کنار اتفاقی که شبی ناخوانده افتاده
تو هم حرفی بزن چیزی بگو هرچند تکراری
بگو آیا هنوزم مثل سابق دوستم داری

عکس نوشته نه اشکاتو نگه دار

بگو که عاشقم هستی دلم تکرار میخواهد
برای با تو بودن ها دلم اصرار میخواهد
بدون تو پریشانم پناه خستگی هایم !
بگو که بی تو دلتنگم دلم اقرار میخواهد

عکس نوشته انتقام نه عزیزم روز دلتنگی

تو را
شبیه به خودت دوست دارم…!
شبیه به همان آرامشی که
آرام آرام
” نا آرامم “کرد

عکس نوشته به نظرم زیاد زندگی کرده ام

یادم آمد گفته بودی مثل مجنون عاشقی
من به جرم جعل عنوان از تو شاکی ام هنوز….

و حالا انتهای کوچه ی شعر…!
منم با” انتظاری “مبهم و زرد
ولی ای کاش جادوی نگاهت
غزل های مرا غارت نمی کرد

عکس نوشته بزرگ شدن آرزوی بود بی ارزش

باران می بارد
و هوا پر شده از” دوستت دارم “هایی
که به دست بادها سپرده ام…
کاش !
پنجره ات باز باشد

عکس نوشته من دکترا انتقام دارم

آمدی تنها نباشم حیف تنهاتر شدم
از یقین گفتی برایم پاک و بی باور شدم
ساده گفتی باورم کن با تو می مانم ولی
رفتی و در شعر تو خط خورده ای دیگر شدم
باز هم در وحشت بی انتهای فاصله
با هجوم تلخ شب تا صبح عاشق تر شدم
در میان شعله ی ناباوری ها سوختم
سوختم در لحظه های بی تو خاکستر شدم
گفته بودی اولین بیت غزل های منی
حیف رفتی و دوباره مصرع آخر شدم

عکس نوشته یه عکس یادگاری

اگر سهم من از چشمت اسارت بردن “دل” بود
من این حبس و اسیری را به صد جان آرزو کردم

یاد تو زخمی به قلبم می زند هردم ولی
با نوازش های تو یک روز مداوا میشوم
گوشه ی قلبت اگر جایم دهی روزی مرا
من پر آوازه ترین معشوق دنیا میشوم

عکس نوشته آنچه تو کردی با من ستمکار نکرد

نفسهایت مرا دیوانه کرده
بیا ! دیوانگی را دوست دارم
تو شمع عشق سوزان دلم باش
من این پروانگی را دوست دارم

عکس نوشته بعد از تو من ماندم

در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگی اش
می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش

عکس نوشته وقتی قدرت انتقام داری

آنقدر دور شدی
که باید آمدنت را خواب ببینم !
خیالی نیست…
دلتنگی ; قصه ی هرشب من است
بدون آن خوابم نمی برد…
راستی…!
یادت هست کجا مرا جا گذاشتی…??!
من هم، همه چیزم را
همانجا جا گذاشتم……!!

عکس نوشته زخمام که خوب شه خیلیا رو زخمی میکنم

آنقدر از “تو” نوشتم همه جا پیش همه
قصه ی شاعری ام یکسره دیوان تو شد
جگرم خون شده ای کاش که می فهمیدی
در خودش گم شده بود آنکه غزل خوان تو شد…..