در عکس کیوت دخترونه لاکچری 1401برای شما همراهان همیشگی سایت عکس نوشته سری جدید از عکس کیوت دخترونه جدید را آماده کردیم امیدوارم نظر شما را جلب کرده باشند …
عکس کیوت دخترونه لاکچری 1401
دستی به دامن تو و دستی بر آسمان
دست دگر کجاست که خاکی به سر کنم؟
عکس کیوت بنفش
عکس های کیوت و بامزه
اگر تو بازنگردی
امید آمدنت را به گور خواهم برد
و کس نمیداند
که در فراق تو دیگر
چگونه خواهم زیست
چگونه خواهم مرد…
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق؟
برو ای خواجهٔ عاقل! هنری بهتر از این؟

عکس کیوت دخترونه برای پروفایل
چه خبر تو را ز اشکی که فرو چکد ز چشمی
تو به برگ گل ز شبنم در شاهوار داری…

عکس کیوت شاخ
گلی که عالم از او تازه بود، پرپر شد
یگانه کوکب باغ وجود، پرپر شد
شب شهادت زهرا علی به خود میگفت:
گل محمدی من چه زود پرپر شد!
خزان چه کرد که در چشم اشکبار علی
تمام گلشن غیب و شهود، پرپر شد
به باغ حسن کدام آفتاب ناب، افسرد
که در مدار افق هر چه بود، پرپر شد؟
برای تسلیت اهل باغ آمده بود
شقایقی که به صحرا کبود، پرپر شد
نشان ز پاکی روح لطیف فاطمه داشت
بنفشه ای که سحر در سجود، پرپر شد
ز فیض صحبت او رنگ و بوی عزت داشت
گلی که تشنه میان دو رود پرپر شد
عکس کیوت گوگولی
مهم نبود کجا… بین شاخههای بهاری
و یا که بر لب دیوار یک بنای اداری
قرار بود بسازیم آشیانهٔ گرمی
برای آمدن هفت هشت جوجهقناری
قرار بود که یک گوشه نه، تمام دلت را
برای من که تو را دوست داشتم بگذاری
قرار بود برای تو عاشقانه بخوانم
نه اینکه دور و برم میلهٔ قفس بشماری
به قلب اهلی خوشباورم خطور نمیکرد
به غول آهنی بالدار دل بسپاری
به جای چشم تو هرروز خیرهام به زمستان
نشسته صندلی خالیات کنار بخاری
عکس کیوت فانتزی
گلی که جنتی از یاس و شاپرک دارد
چه احتیاج به آبادی فدک دارد؟
فدک نشانۀ حقی است گرم و بغض آلود
ز بغض چاه بپرسد هرآنکه شک دارد
چگونه میشود از عشق خاندانی گفت
که نخل عصمتشان ریشه در فلک دارد
اگرچه سوخته درهای خانۀ دلشان
اگرچه گوشۀ دیوارشان ترک دارد عکس کیوت
همیشه دست دعاشان برای غیر بلند عکس کیوت
همیشه سفرۀ احسانشان نمک دارد
بگو چگونه سُراید بشر ز بانویی
که با خدای خودش راز مشترک دارد؟
به باغبانی چشمت همیشه محتاجم
که بی عنایتتان سیب شعر، لک دارد
عکس کیوت دخترونه فانتزی
اشکم ولی به پای عزیزان چکیدهام
خارم ولی به سایهٔ گل آرمیدهام عکس کیوت
با یاد رنگ و بوی تو ای نوبهار عشق!
همچون بنفشه سر به گریبان کشیدهام
چون خاک در هوای تو از پا فتادهام
چون اشک در قفای تو با سر دویدهام
من جلوهٔ شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیدهام
از جام عافیت می نابی نخوردهام
وز شاخ آرزو گل عیشی نچیدهام
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریدهام
ای سرو پای بسته! به آزادگی مناز
آزاده من که از همه عالم بریدهام
گر میگریزم از نظر مردمان رهی
عیبم مکن که آهوی مردم ندیدهام
عکس کیوت برای پروفایل
ای باد صبحدم خبری ده ز یار من
کز هجر او شدست پژولیده کار من
او بود غمگسار من اندر همه جهان
او رفت و نیست جز غم او غمگسار من
بی کار نیستم که مرا عشق اوست کار
بی یار نیستم چو غمش هست یار من
هرگونهای شمار گرفتم ز روز وصل عکس کیوت
هرگز نبود فرقت او در شمار من
کو آن کسی که کرد شکایت ز روزگار
تا بنگرد به روز من و روزگار من
پرخون دل و کنار همی خوانم این غزل
بربود روزگار ترا از کنار من