عکس پروفایل کارتونی جذاب و زیبا
در عکس پروفایل کارتونی جذاب و زیبا شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید پروفایل های اختصاصی کارتونی با متن مهنا دار و سنگین را مشاهده کنید و …
عکس پروفایل کارتونی جذاب و زیبا
همهی کارتونی خاطرهها پاکشدنیاند اما هر خاطرهای پاککردنی نیست. خاطرههای لعنتیای
که نمیتوانی ، نمیخواهی، آنها را با سیل گریه بشویی یا با دست بیخیالی پاک کنی.
انگار که آن خاطره بالاتر از مسیل ِ سیل اشک نِشسته باشد، نشانده شده باشد . انگار
که درون ِ آن تنگنای دل که خاطره در آن جا ناخوش کرده دست ِ بیخیالی نمیرود ،
دست ِ بیخیالی نمیبَری . تو بگو استیصال. تو بگو دیوانهگی … ،
همهی خاطرهها پاکشدنیاند اما هر خاطرهای پاککردنی نیست …
تنهایی را می شود بغض کرد
فریاد و ضجه زد
می شود دل سپرد به هزاران لبخند،
به هزاران بوسه، به هزاران دیدار
وقتی که می دانی هجرت نهایت حضور توست
می شود دل سپرد به ارسو*
که جاری می شود در هزار توی وجود و خمیدگی و گام های لغزان
امروز جاری شدم به سرانجامی که برایت نمی خواهم
امروز من بودم و یک دنیا دل شوره
و این چشمان بهاری…
در این زمستان سرد
عکس نوشته بی توجهی
سیاهی های همیشه بهارت زمستانی مباد
آنچه تنهائی را اینچنین ناپُرشدنی میکند حجم ِ تنهائی نیست ، هندسهی تنهائی است .
آدمها بیشتر از آنکه مغلوب ِ حجم ِ نبودن ِ کسی باشند مغلوب ِ هندسهی نبودن ِ
کسی هستند . حجمی که ممکن است کسی در آن جا شود امّا آن را پُر نکند . پر شدنی
که متاثر از هندسهی تنهائی است . انحنای مهربانی، گوشهی امنیت، خط ِ مستقیم وصل .
همین است که تنهائی به حضور آدمها ربط ندارد . به شکل ِ حضور آدمها ربط دارد .
که انحنای لبخندشان، که گوشهی آغوششان، که خط ِ مستقیم نگاهشان قوارهی بیکم
و کاست قالب ِ کالبدی تنها میشود . بی هیچ خالیای . حالی که کسی ، به انعطاف ِ
عشق ، نه فقط این حجم ِ تهی را ، که این هندسهی تهی را پر میکند …
عکس نوشته تجربه نشون داد تو هر طوری باشی
کاش میشد پنجرهای را باز کرد و دل را تکاند توی باغچهای زیر آن. کاش
گنجشکها از برچیدن انبوه ِ خرده دلتنگیها سیر میشدند … ،
نه پنجرهای هست، نه باغچهای نه گنجشکی . انبوه ِ خرده دلتنگی امّا …
چقدر هست، چقدر هست …
عکس نوشته تمام بدبختی های آدم
دلتنگ ِ دلتپیدنام . که دل ِ آدم بتپد برای کسی . از آن دلتپشهائی که پشت ِ آدم را
گرم میکند برای زندگی . خیلی سخت است آدم دلتنگ ِ دلتپیدن باشد ولی نشود که
بشود. وقتی آدم دیگر دل نداشته باشد. که دلاش مُرده باشد. مثل کسیکه پشتگرمی ِ
پدرانه بخواهد، امّا دارد غبار ِ سنگ ِ مزاری را با اشک میشوید …
عکس نوشته کسی که قلبمو بشکنه
میترسم میترسم از این ذهن مشوشِ پریشانحال که گاهی پیشگوییهای ناخوشایندش تبدیل به حقیقتهای کشنده میشوند، به واقعیتی که از پیشتر در ذهنم دیده و شنیده و پرورش دادهامش و عذابش خارج از تحملم است.میترسم از سقوط از بازگشت و بیشتر میترسم از قانون جذب که فکرهای منفی و نگرانیهایم را جذب کند و در آینده مثل کتابی از قبل خوانده شده یا صحنهای دیده شده جلوی رویم قرار دهد..میترسم از وقت از زمان ،از اینکه دیگر زمان خوبی نیست برای پیشگوییهای ظالمانه و دردناکِ امروز و حقیقتِ ویرانکنندهی فردا.میترسم از تکرار، تکرار شدن هرآنچه که نباید نباید نباید وهزار بار نباید تکرار شود دیگر.
عکس نوشته وقتی آغوشت از من آغاز می شود
بعضی اشتباهها در لحظه فقط یک ” اشتباه ساده ” اند . امّا با گذشت زمان تبدیل میشوند
به یک ” اشتباه بد “. زمان که بیشتر میگذرد میشوند “عجب اشتباه بزرگی ” ، و بعدتر
شاید ” بزرگترین اشتباه ” . انگار زمان مثل یک مادر آن اشتباه را به پر و بال گرفته وبزرگش
میکند …
عکس نوشته عشق که بر در خانه ات کوبید
تنهایی انگار شوربای خیال و واقعیت است . ملغمهی غریبی از دلگرمی و
دلسردی . بدل از امید و یاس . مثل هرزهگردی ذهن میان خواب و بیداری … ،
که نمیدانم نیامدهای هنوز … ؟
یا دیگر رفتهای … ؟
عکس نوشته درون من را هیچ کس نمی تونه ببیند
این ما نیستیم که عشق را تجربه میکنیم . ساحت ِ عظیم ِ عشق مُبرّاتر از انگ ِ
ناخنکزدن ماست . این عشق است که ما را میآزماید . به عرصهی جنون، به
مهلکهی شهادت، به فرصت ِ عاشقی . ایناستکه دیوانه اگر نیستی ، ایناستکه
زندهزنده اگر زندهای ، یا نیازموده ، یا مردود شدهای …
عکس نوشته چی میشد شعر سفر بیت آخر نداشت
غم اگر به آنجا برسد که از چشمها خوانده شود دیگر نقطهی پایانی نخواهد داشت .
هزار بار هم که نقطهی اشک در پایان آن بگذاری از سطر چشمها خواهد افتاد …
عکس نوشته برخی آدمها هر گز یاد نمیگیرند
آدم است دیگر، گاه فراموش می کند گاه فراموش می شود،
فراموشی گاهی نعمت است و گاهی نکبت…
فراموش شدن چیزی نیست که از یاد آدم برود، دردیست تلخ که خوب نمیشود،
می رود تا مغز استخوانت، می ماند تا همیشه، تا ابد، مثل دیوار محصورت می کند،
مثل زندان تنهایت، دور میشوی از خودت، از آدم ها، از خنده ها، از تمام خاطراتش…
فراموش شدن مثل مردن است، عمیقتر، بدتر، دردناکتر حتی، جوری که انگار کسی تو را لگدمال میکند مثل یک برگ خشک شده پاییزی که عابران از کنارش میگذرند، مثل دستی که دراز شده و هیچکس نمی گیردش، مثل اسکناس صد تومنی شاباش روی سرامیکهای تالار، فراموش شدن تنهایی دارد، سخت است، فکر میکنی هیچوقت فراموش نمیشوی مثل دریا که قرار نیست از حافظهء ماهی پاک شود. اما دریا، توی تنگ از حافظهء ماهی پاک میشود ذره ذره، آرام آرام، جایی که ماهی توی اشک های خودش نفس بکشد، دریا از یادش میرود. دریا با آن عظمتش از یاد ماهی میرود، تو هم فراموش میشوی روزی، تمام میشوی کم کم…
و تلخی داستان آنجاست که فراموش شدگان فراموش کنندگان را هرگز از یاد نمی برند..
عکس نوشته من تمامت کردم
زن ها سختی زیاد می کشند امّا گاهی فکر می کنم خوش به حال زن . البته که فرق دارد .
اینجا و آنجا کم و زیاد دارد.امّا اگرهمه جا هم سختی می کشند امّا بازهم فکرمی کنم خوش
به حال زن . زن ماهیت التیام دارد. ذاتش ملاطفت و التیام است. تنهائی زن را می رنجاند
امّا زخم نمی زند. مگر می شود التیام را زخمی کرد ؟! . می شود التیام را به رنج ِ تعویق
انداخت اما نمی شود التیام بخشی را از التیام گرفت. انگار این لطافت ِ التیام همیشه به
کمک ِ زن می آید. ولی مرد این طورنیست. تنهائی به مرد زخم می زند. این زخم خورده
امّا هر چقدر هم متکی به خودش باشد باز نیازمند ِ التیام است و چون از جنس ملاطفت
نیست بدون زن ناقص است . ناقص است . می دانی ؟ ، زن ِ تنها شاید کم باشد امّا مرد ِ
تنها ناقص است . کم ، کم است امّا کامل است ولی ناقص هر چقدر هم زیاد باشد باز
ناقص است . برای همین است که زن به مرد اشتیاق دارد اما مرد به زن احتیاج .
اشتیاق ِ زن برای تسرّی ِ این کمال و احتیاج ِ مرد به تکمیل این نقص .
عکس نوشته خواب دیدن کسی که دوست داری
از یک جایی به بعد ، انگار دل آدم فقط و فقط آرامش میخواهد، دیگر از آن خواسته ها و رویاهای آنچنانی ،چندان خبری نیست ، الویت تمام تصمیم ها و کارها و انتخاب ها ، آرامش بیشتر و تنش و دردسر کمتر میشود …
شاید آنقدر سختی کشیده ایم و خسته ایم و آنقدر زندگی ِپر دغدغه ای داریم که هرچیزی که بوی تقلای زیاد و ریسک بدهد از چشم آدم میفتد.. یا هرکسی که بودنش یا رفتارهایش ، زحمت و رنج یا اعصاب خردی همراه بیاورد تحملش را نداریم و جز اولین کسانی ست که حذفش میکنیم
از یک جایی به بعد آدم دیگه نه حوصله ی سروکله زدن و بحث های هزارباره ی تکراری را دارد، نه انتخاب هایی که باری به دوشش اضافه میکنند … نه آشنایی هایی که آدمها برای سرگرم شدن شروع میکنند نه رابطه هایی که وقت گیرند و موقت …
عکس نوشته هیچ چیز با گذشت زمان سادتر نمی شود
بلاخره در زندگی هر آدمی ،
یک نفر پیدا میشود که بی مقدمه آمده، مدتی مانده….
قدمی زده وبعد اما بی هوا غیبش زده و رفته .
آمدن و ماندن و رفتن آدمها مهم نیست .
اینکه بعد از روزی روزگاری ، در جمعی حرفی از تو به میان بیاید ،
آن شخص چگونه توصیفت میکند مهم است.
اینکه بعد از گذشت چندسال ، چه ذهنیتی از هم دارید مهم است .
اینکه آن ذهنییت مثبت است یا منفی.
اینکه تورا چطور آدمی شناخته ، مهم است.
منطقی هستی و میشود روی دوستی ات حساب کرد !؟
می گوید دوست خوبی بودی برایش ، یا مهمترین اشتباه زندگی اش شدی…
اینکه خاطرات خوبی از تو دارد ، یا نه برعکس.
اینکه رویایی شدی برای زندگیش ، یا نه درسی شدی برای زندگی.
به گمانم ذهنیتی که آدمها از خود برای هم به یادگار میگذارند ، از همه چیز بیشتر اهمیت دارد
وگرنه همه آمده اند که یک روز بروند … .
عکس نوشته فراموشی
میدانم ما از اهالی امروزیم
هم نفس با لحظه های ِقرین ِدرد
حرف های مشترک ، آدمهای پیچیده در تن پوش های تنهایی
وَ استواری بر آنچه که تجربه ،دریچه هایش را گشوده وُ دل نشان داده ست ..
ما تصمیم هایمان را گرفتیم وُ راهی شدیم وَ تغییر ،آشوب زندگیمان شد
برکه ای که دیگر تاب رکود ِمردابی را ندارد وَ جاری میشود با رود ،با قطره های باران
وَ تلالوی نور که میتاباند روشنی را بر نهادمان.
میدانم ما نه از جنس شیشه بودیم نه سنگ
اما ،سخت شدیم پس از بارها و بارها شکستن
عبور ما از حوالی هم بی اثر نبود، بیدار شدیم وُ آغاز شد گریستن
“حرفی از بودن وُ نبودن نیست ، شمه ای به انسان شدن ما را بس …”
عکس نوشته این ها را ابزار قرار ندهید
بعضی آدمها تا اسم عشق می آید ، ذهنشان میرودسمت همان کلیشه ی همیشگی …همان جنس مخالفی که احساس شیدایی و شیفتگی را برانگیخته میکند …
اما بعضیها عشق را وسیع تر می شناسند ، عمیق تر ، جهانی تر ..
عکس نوشته آهنگی که نقطه ضعف آدم هست
اگر دیگر همه از آب گل آلود ماهی میگیرند،
از بدیشان نیست،
آبهای تمیز دیگر ماهی ندارند…
لیلا صادقی
عکس نوشته مقاومت کردن در برابر کسی که دوستش داری
دستَم را رها کردی
گم شدم میانِ آدمها.
چهقدر گم شدن خوب است
اما
نه میانِ آدمها
رضا کاظمی
عکس نوشته حسب و حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
بیرون،
جنگ خاموشی و فراموشیست.
با من
درون همین شعر بنشین.
من از عاشقانی میگویم
که نداشتم،
تو از سفرهایی بگو که نرفتی.
بیرون
آدم میكشند…
مژگان عباسلو
فرق آدمها در زندگیشان نیست. فرق آدمها در مرگ آنهاست… ،
که مُردار میشوی یا صید … ،
که مُردار میشوی. مردن در برهوت ِ گمگشتهگی. تسلیم ِ تشنهگی ِ هوس. آماسیدهی
تعفّن ِعادت. لشلقمهی لاشخور ِ عدم … ،
یا صید میشوی. شکار شدن در دشت ِ شیدایی. مجروح مبارزهی زندهگی. دریدهی
پنجهی ِ امّید. فربهطعام ِ شیر زندهگی … ،
مُردار شدهام …
عکس نوشته بی تفاوتی زهرش از نفرت بیشتره
از آستانهی تحملات که بالاتر باشد دیگر فرقی نمیکند ضربهی سهمگین پتک باشد
یا تلنگر سرانگشت . میشکنی . مسئلهی شدت ضربه نیست که قیاس معالفارق کرده
باشی . مسئلهی ضعف ِ احساس است . تنهائی احساس آدم را نحیف میکند . آنچنان
نحیف که نازداری زنی از مردش تو را به هقهق میاندازد . هقهق . آنقدر عجیب
که از فرط عجیب بودن شاید مسخره به نظر میرسد . شاید هم آنقدر مسخره که از
فرط مسخرگی عجیب به نظر میرسد . تنهائی احساس آدم را نحیف میکند …
گفتم : که بعد از آن همه
دلها که سوختی
کس می خورد فریب تو ؟
گفتا هنوز هم . .
رهی معیری
تو اگر در تپش باغ
خدا را دیدی
همت کن
و بگو
ماهی ها
حوضشان بی آب است!
تنهائی دلمان را به آتش میکشد تا عشق دلمان را به آتش نکشد … ،
تنهائی چقدر شبیه عشق است …
عکس نوشته نه من مال کسی باشم نه کسی مال من
خونه ی بابا…
همون جاییه که کلیدش رو هیچکس نمیتونه ازت بگیره،
همون جایی که چه ساعت ۳صبح بیای چه ساعت۳عصر از آمدنت خوشحال میشوند… درش ۲۴ساعت شبانه روز برای تو باز است…
همون جایی که وقتی میگویند دلتنگ اند، واقعا دلتنگ اند…
همون جایی که سر یخچالش میروی و هرچی میخواهی میخوری.
همون جایی که حتی اگر هوس کمیاب ترین خوراکی ها را هم کنی برایت می آورند.
همون جایی که همه دعوایت میکنن و غر میزنند تا غذایت را تا آخر بخوری.
همون جایی که گل وگیاه هایش به طرز عجیبی رشد میکنند.
آن جا قندهایش شیرین تر است…
نمک هایش شور تر است…
پرتقال هایش مزه ی پرتقال میدهند…
غذاهایش خوشمزه تر است…
آنجا کوفته ها و کتلت ها وا نمیروند…
حتی عدس پلو با آن قیافه ی مسخره اش مزه ی بهشت میدهد…
آنجا بالشت ها نرم ترند..
پتوها گرم ترند…
آنجا خواب به عمق جان آدم میچسبد…
آنجا پر از امنیت و آرامش است…
آنجا بابا و مامان دارد…
تقدیم به همه بابا و مامان های عزیز و مهربان ……..
یاد و خاطره همه بابا و مامان های عزیز در گذشته هم گرامی باد .
عکس نوشته دلاراما چنین زیبا چرایی
قرار بود یکی از میان شما
برای کودکان بی خواب این خیابان
فانوس روشنی از رویای نان و ترانه بیاورد
قرار بود یکی از میان شما
برای آخرین کارتون خواب این جهان
گوشه لحافی لبریز از تنفس و بوسه بیاورد
قرار بود یکی از میان شما
بالای گنبد خضرا برود
عکس نوشته زندگی غمگین
بر کدام داغ بگرید مادر نجیب ایران …
واژه ای برای تسکین به خانواده های نفتکش سانچی نیست.
باید گریست سینه مالامال دردست …
تنهائی دیوانه است . انگار آدم دلش میخواهد کسی کنارش باشد ولی دلش نمیخواهد
کسی کنارش باشد. یا دلش میخواهد با کسی حرف بزند ولی دلش نمیخواهد با
کسی حرف بزند . اصلن انگار آدم دلش میخواهد ولی دلش نمیخواهد. مثل چیزی که
باید باشد امّا نیست . یا چیزی که هست امّا نباید باشد . تنهائی دیوانه است. تنهائی
دیوانه است …