در عکس نوشته لیلا و حامد در سریال پدر شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید عکس نوشته های عاشقانه از سریال پدر را همراه با متن مربوط به سکانس های عاشقانه لیلا و حامد را مشاهده کنید و …
عکس نوشته لیلا و حامد در سریال پدر
خسرو شکیبایی (مراد بیگ) : من ادعایی ندارم .
ژاله علو (خاله لیلا) : ادعایی ندارم هم خودش کم ادعایی نیست !!!
پیچیده عطرت در تمام جاده ها
اینگونه است که تا همیشه
مسـافرم …
محمد درودگری …
عکس نوشته فیلم پدر
عکس نوشته های سریال پدر

عکس حامد و لیلا در سریال پدر
عکس نوشته فیلم حامد و لیلا


ز بس بی تاب آن زلف پریشانم، نمی دانم
حبابم، موج سرگردان طوفانم؟ نمی دانم
حقیقت بود یا دور و تسلسل حلقه ی زلفت؟
هزار و یک شب این افسانه می خوانم، نمی دانم
…
سراسر صرف شد عمرم همه محو نگاه تو
ولی از نحوه ی چشمت چه می دانم؟ نمی دانم
چو اشکی سرزده یک لحظه از چشم تو افتادم
چرا در خانه ی خود عین مهمانم؟ نمی دانم
ستاره می شمارم سال های انتظارم را :
هزار و سیصد و چندین و چندانم؟ نمی دانم
نمی دانم بگو عشق تو از جانم چه می خواهد؟
چه می خواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمی دانم
نمی دانم به غیر از این نمی دانم، چه می دانم؟
نمی دانم، نمی دانم ، نمی دانم ، نمی دانم!!
قیصر امین پور

عکس نوشته سریال پدر

عکس نوشته لیلا و حامد فیلم پدر
گویند که هر تیرهشبی
را سحری هست
گویا سحری نیست
شب تیرهی ما را …
برای کشتنِ یک زن
نیازی نیست فریاد بزنی، ترکش کنی،
رویاهایش را بدزدی یا به او خیانت کنی !
برای کشتنِ یک زن کافی ست
وقتی برای تو پیرهن گل گلی اش را می پوشد
فراموش کنی بگویی :
چه زیبا شده ای …
عکس نوشته لیلا و حامد سریال پدر
هـرگـز ز دل امیـدِ
گُـل آوردنم نـرفت …
ایـن شـاخِ خشک
زنـده بـه بـوی بهـارِ تـوست …
عشق
آدم را به جاهای ناشناخته میبرد
مثلاً به ایستگاههای متروک
به خلوت زنگزدهٔ واگنها
به شهری که
فقط آن را در خواب دیده
وقتی عاشق شدی
ادامهٔ این شعر را
تو خواهی نوشت!
رسول یونان
عکس نوشته لیلا و حامد

گریه میآید مرا … با یک دو بیتی از مولانا و تک بیتی منسوب به امیر خسرو دهلوی
آبی که از این دیده چو خون میریزد
خونیست بیا ببین که چون میریزد
پیداست که خون من چه برداشت کند
دل میخورد وُ دیده برون میریزد
**
میروی وُ گریه میآید مرا
اندکی بنشین که باران بگذرد
قطعه دوم :
ابر میبارد … با ابیاتی از یکی از غزلهای بسیار زیبای امیر خسرو دهلوی
ابر میبارد وُ من میشوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا
ابر وُ باران وُ من وُ یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان ، ابر جدا ، یار جدا
ای مرا در سرِ هر موی به زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا
دیده از بهر تو خونبار شد ای مردُم چشم
مردمی کن ، مشو از دیدهی خونبار جدا ..
همچنین ببینید :
عکس نوشته پدرانه و پدر فوت شده