در عکس ممد قلی اسکلتی سری جدید از عکس های ممد قلی با شمایل اسکلت را خواهید همراه ما باشید .
عکس ممد قلی اسکلتی
ممد قلی ”تو در میان استخوانهای من آواز میخوانی..!”
«آدم از یک جایی به بعد دیگر خودش را به در و دیوار نمیکوبد، از هرچه هست و نیست شاکی نمیشود، از آدمها فاصله نمیگیرد، از هیچکس دیگر متنفر نمیشود، دیگر گریه نمیکند، غصه نمیخورد، از حرفِ کسی نمیرنجد، دیگر شعر نمیخواند، موسیقی گوش نمیدهد، به کسی زنگ نمیزند، کسی هم به او زنگ نمیزند.
دیگر صدایی، اتفاقی، بوی عطری، اسمی،
زنگِ تلفنی، نامهای، خاطرهای، حرفی،
رنگِ پیراهنی حواسش را پرت نمیکند.
آدم از یک جایی به بعد دیگر منتظر نمیماند، دیگر عجله نمیکند، دیگر حوصلهاش
سر نمیرود، دیگر بیقرار نمیشود…
میدانی؟
آدم از یک جایی به بعد فقط تماشا میکند!»
تو آخرین بازماندهٔ دلخوشیهای منی،
برایم بمان لطفاً! هر چیز که دوست داشتهام،
مال من نشده و هر کس که دوست داشتهام، آدمِ من نبوده، یاد گرفتهام چشمپوشی کنم، از چیزها و آدمها و دلخوشیها. یاد گرفتهام بپذیرم که خیلی چیزها قابل تغییر نیست، خیلی چیزها و آدمها را نمیشود داشت.و من دست برداشتهام از خواستنهای بیهوده، امّا تو فرق داری، تو را نیاز دارم. تو را نیاز دارم برای اینکه خوب باشم، برای اینکه شبها زودتر بخوابم و روزها زودتر بیدار شوم، برای اینکه بیشتر حواسم به خودم باشد، بیشتر تلاش کنم و بیشتر موفق باشم.
عشق، مطمئنترین آرایش دنیاست و من
میخواهم از همیشه زیباتر باشم.تو را
نیاز دارم ای آخرین بازمانده!
برایم بمان لطفاً.
عشق؟ تو رفیقترینِ منی،
عزیزِ منی، صبوری و آرام . عشق؟ تو مهربانترینِ منی، دوستداشتنیترینِ منی، ارزشمندی و قابل اعتماد.عشق را نمیدانم، ولی به نام تو که میرسم، سلول به سلول، لبریز اشتیاق میشوم. تو را که میبینم، به هیجان میآیم و کنارت که مینشینم، هزاران هزار پروانهی عاشق، میان هزارتوی قلبم، پرواز میکنند.بیاختیار به تو فکر میکنم هر لحظه و دلم میخواهد تمام فیلمهای خوبِ جهان را با تو ببینم، تمام موسیقیهای خوبِ جهان را با تو بشنوم، تمام کتابهای خوبِ جهان را کنار تو بخوانم و تمام رازهای پنهان دلم را با تو بگویم.نامت را چه بگذارم؟ وطن؟ رفیق؟ عشق؟تو واقعا کیستی؟
تو کیستی و از اهالیِ کدامین
جهانی که اینهمه
دوستت دارم؟!