عکس باسنتون برای پروفایل دخترانه
در عکس باسنتون برای پروفایل دخترانه شما کاربران عزیز با سری جدید از عکس پروفایل های دختورنه با کیفیت عالی مشاهده کنید امیدوارم نهایت استفاده را برده باشید.
عکس باسنتون برای پروفایل دخترانه
عکس باسنتون، زنم تا جنس فریاد رهایی تا خدا باشم
به هر سویی برای باغ بیبرگی صدا باشم
تنم از جنس کولاک نفسگیر زمستان است
که میخواهم برای بادبانها ناخدا باشم
سرشتم زادهی امواج دریاهای طوفانیست
اسیر پنجه مرداب بیدردی چرا باشم؟
زنی فرسوده در زنجیرههای کهنه تبعیض
که باید تا ته آغوش آزادی رها باشم
غبارآلوده ذهن کوچههای شهر سقفالود
و میخواهم برای مریمیهایش هوا باشم
فروغم تا در آغاز دگردیسی فصلی سرد
به حناق خزیده در گلویم مبتلا باشم
کلافی سرخ و سردرگم درون قلب پرتشویش
به این درد گرهخورده بگو من تا کجا باشم؟
به پایان آمد این دفتر ولی فریادهانیمه است
که با دیوارههای شعر دردم بیبنا باشم
سهیلا محسنی (سایه )
من ارگِ بَم و خشت به خشتم متلاشی
تو نقش جهان، هر وجبت ترمه و کاشی
این تاول و تبخال و دهانسوختگیها
از آهِ زیاد است، نه از خوردنِ آشی!
هر بار دلم رفت و نگاهی به تو کردم
بر گونهی سرخابیات افتاد خراشی
یک بار شده بر جگرم زخم نکاری؟
یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟
از شوقِ همآغوشی و از حسرتِ دیدار
بایست بمیریم…چه باشی چه نباشی…
حامد عسکری
آقای پشت عینک دودی فدایتان
تنگ است مدتی ست دل من برایتان
فنجان و آب جوش و .. چرا زود میروید؟
مانده ست روی میز،الفبای چایتان
هر شب میان خاطره ام رنگ میشود
تصویر محرمانه ترین ردّ پایتان
سیگار چندم است؟ به یاد که می کشید؟
آتش گرفته است تمام صدایتان
دردی عجیب در سر من حرف میزند
بد جور بر سرم زده امشب هوایتان
دارد تمام میشود این چند روز هم
چیزی نمانده است بمیرم برایتان
نفیسه نعمتی
نشست و بست در و باز کرد گیسو را
دلم کبوترِ بی آشیانه شد او را…
نگاه کردم و دیدم که ساحری ناشی
نهفته زیرِ حریر آن دو گویِ جادو را !
چنان شدم که در آن داستان ندانستند
زنانِ باصره دست و ترنج و چاقو را !
چنان که نشنود از چشمهای مضطربم،
تشر زدم ز درون، زهدِ خشکِ بدخو را
وصالِ ما به چه مانَد؟ (به گریه پرسیدم)
به خنده گفت که: سهراب و نوشدارو را !
هزار عطر درآمیختم، نشد که نشد
زِ یادِ من بِبَرد خاطراتِ آن بو را…
حسین جنتی
جالب بود 🙂