عکس نوشته صبح بخیر روز شنبه

درعکس نوشته صبح بخیر روز شنبه شما یم توانید دوستان و عزیزان خود را با عکس نوشته انرژی بخش صبح شنبه خوشحال کنید و امید بدید.

عکس نوشته صبح بخیر روز شنبه

ای دل غمین مباش که جانان رسیدنی‌ست
در کام تشنه چشمه حیوان رسیدنی‌ست
ای دردمند هجر مینداز دل ز درد
کاینک طبیب آمده درمان رسیدنی‌ست
ای گلستان عمر ز سر برگ تازه کن
کان مرغ آشیان به گلستان رسیدنی‌ست
پروانه‌وار پیش روم بهر سوختن
کان شمع دیده در شب هجران رسیدنی‌ست
در ره بساط لعل ز خون جگر کشم
کان نازنین چو سرو خرامان رسیدنی‌ست
جانی که از فراق رها کرد خانه را
یاد آورید کآرزوی جان رسیدنی‌ست

عکس نوشته صبح بخیر روز شنبه

زلف تو صفحه‌صفحه کتاب مقدس است
یک لحظه در کنار تو بودن مرا بس است
رویای چشم‌های تو بیچاره می‌کند
هر شاعر زمین‌زده‌ای را که بی‌کس است
روح من از نبود تو در چنگ روزگار
مانند لاشه‌ای‌ست که در دست کرکس است
عاشق شدم درون دلم باغ سیب شد
این سیب‌های سرخ! بدون تو نارس است

عکس نوشته صبح بخیر روز شنبه

تو دست‌های مرا مهربان نمی‌خواهی
پرنده‌ام شده‌ای آشیان نمی‌خواهی
تمام عمر به پای تو برگ می‌ریزم
ولی تو فکر بهاری، خزان نمی‌خواهی
برای داشتنت تا همیشه می‌جنگم
دریغ از تو که یک قهرمان نمی‌خواهی
زبانه می‌کشم از دوریت بگو آیا
درون قله‌ات آتشفشان نمی‌خواهی؟
خوش آمدی به غزل‌های هر شب این زن
خوش آمدی! بنشین، میزبان نمی‌خواهی؟
بیا که روی زمین هم ستاره‌ات هستم
برای دیدن من آسمان نمی‌خواهی

عکس نوشته صبح بخیر روز شنبه

رفتم که بشکنم به ملامت سبوی خویش
در راه دل سبیل کنم آبروی خویش
بر عافیت چه ناز کنم گر برآورم
خود را به عادت غم و غم را به خوی خویش
شد عمرها که برده‌ای از خویشتن مرا
بازآورم که سوختم از آرزوی خویش
خود را چنان ز هجر تو گم کرده‌ام که هست
مشکل‌تر از سراغ توام جست و جوی خویش
تا مست گفتگوی تو گشتم، ز همدمان
بیگانه‌وار می‌شنوم گفتگوی خویش
این جنس گریه، عرفی، از اعجاز برترست
دریا گره نکرده کسی در گلوی خویش

عکس نوشته صبح بخیر روز شنبه

صبحم عسل و ترانه و چایی شد

روزم چقدر بکر و تماشایی شد

هر شنبه که با نام تو کردم آغاز

سرتاسر هفته غرق زیبایی شد

عکس نوشته صبح بخیر روز شنبه

کجای کوچهٔ ما گیر کرده آمدنت
که روی پلهٔ در زنگ خورده در زدنت
کجای «می‌رسی از … » لنگ می‌زند آیا
که دیگر از نفس افتاده رقص پیرهنت
و بوی نسترن روی پله‌ها دارد
مچاله می‌شود آرام در «خدای منـ»ت
و پای پنجره از بودن تو خالی ماند
همیشه «می‌گذرد» ایستاده در بدنت
همیشه می‌گذرد… آه بعد از آن دیگر
نریخت توی اتاق از دریچه بوی تنت
«دوباره گم شده‌ای در مداد خردلی‌ام»
هنوز توی هوا ایستاده این سخنت
دقیقه‌های «تو می‌آیی از … » نمی‌آیند
که توی کوچه بپیچد صدای در زدنت

عکس نوشته مخصوص متولدین آبان ماه 97

عکس نوشته صبح بخیر روز شنبه

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست
آن شمع که می‌سوزد و پروانه ندارد

عکس نوشته صبح بخیر روز شنبه
دل خانه عشق است خدا را به که گویم
کآرایشی از عشق کس این خانه ندارد
گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قصه اسکندر و دارا
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد

عکس نوشته صبح بخیر روز شنبه

الا ای باد شبگیری پیام من به دلبر بر
بگو آن ماه خوبان را که جان با دل برابر بر
به قهر از من فگندی دل به یک دیدار مهرویا
چنان چون حیدر کرار دران حصن خیبر بر
تو چون ماهی و من ماهی همی سوزم بتابد بر
غم عشقت نه بس باشد جفا بنهادی از بربر
تنم چون چنبری گشته بدان امید تا روزی
ز زلفت بر فتد ناگه یکی حلقه به چنبر بر
ستمگر گشته معشوقم همه غم زین قبول دارم
که هرگز سود نکند کس به معشوق ستمگر بر
اگر خواهی که خوبان را به روی خود به عجز آری
یکی رخسار خوبت را بدان خوبان برابر بر
ایا موذن بکار و حال عاشق گر خبر داری
سحرگاهان نگاه کن تو بدان الله اکبر بر
مدارای بنت کعل اندوه که یار از تو جدا ماند
رسن گرچه دراز آید گذر دارد به چنبر بر

عکس نوشته صبح بخیر روز شنبه

دلبرا، قیمت وصل تو کنون دانستم
که فراوان طلبت کردم و نتوانستم
خلق گویند: سخن های پریشان بگذار
چه کنم؟ چون دل شوریده پریشانستم
گر چه از خاک سر کوی تو دورم کردند

 عکس نوشته صبح بخیر روز شنبه

هم چنان آتش سودای تو در جانستم
گفته بودم که: به ترک تو بگویم پس ازین
باز می گویم و از گفته پشیمانستم
گر به درد من سرگشته ترا خرسندیست
بکشم درد تو ناچار، چو درمانستم
آنچه از هجر تو بر خاطر من می گذرد
گر به کفار پسندم نه مسلمانستم
اوحدی،عیب من خسته مکن در غم او
چون کنم؟ کین دل مسکین نه به فرمانستم

نسیمت آمد و رویای دفترم آشفت
نه شعر، خواب پریشان که گفته‌اند این است…

عکس نوشته پروفایل تولد امام رضا با متن 97

عشقم چنان ربود که دنیا و آخرت
افتاد چون دو قطرهٔ اشک از نظر مرا…

رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را …

   

کاش رد پای تو در این خیابان مانده باشد
یا کمی از خاطراتت زیر باران مانده باشد
باد جاری می کند عطر تو را در بوی باران

شهر حق دارد اگر گیج و پریشان مانده باشد
سهمم از دلواپسی های جدایی از تو کم نیست
تا نگاهت پشت پلک ابر، پنهان مانده باشد
مثل وقتی آسمان را، عشق را از او بگیری
در عوض یک سیب در دستان انسان مانده باشد
عشق از آوارگی های مسیرت جان گرفته
کاش مجنون بیشتر در دشت حیران مانده باشد
رودها تصویری از انا الیه راجعون اند
حتم دارم چشم او در شوق مهمان مانده باشد

عکس نوشته صبح بخیر

امتیاز بدهید
مطالب مرتبط
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.