عکس نوشته این نیز بگذرد

در عکس نوشته این نیز بگذرد شما همراهان عزیز سایت عکس نوشته می توانید سری جدید از عکس نوشته های زیبا این نیز می گذرد را با کیفیت عالی و متن مشاهده کنید.

عکس نوشته این نیز بگذرد

تو ریختی عسل ناب را به کندوها

به رنگ و بوی تو آغشته اند شب بوها

شبی به دست تو موگیر از سرم وا شد

و روی شانه ی من ریخت موج گیسوها

تو موی ریخته بر شانه را کنار زدی

و صبح سر زد از لابلای شب بوها

و ساقه ها همه از برگ ها برهنه شدند

و پیش هم که نشستند آلبالوها_

تو مثل باد شدی؛ گردباد … و می پیچید

صدای خنده ی خلخالها، النگوها

و دستهای تو تالاب انزلی شد و …بعد،

رها شدند در آرامش تنت قوها

شبیه لنج رها روی ماسه هایی و باز

چقدر خاطره دارند از تو جاشوها

تو نیستی و دلم چکه چکه خون شده است

مکیده اند مرا قطره قطره زالوها

«فروغ» نیستم و بی تو خسته ام کرده ست

«جدال روز و شب فرش ها و جارو ها»

شنیده ام که به جنگل قدم گذاشته ای

پلنگ وحشی من! خوش به حال آهوها…

عکس نوشته این نیز بگذرد عکس نوشته این نیز بگذرد عکس نوشته این نیز بگذرد عکس نوشته این نیز بگذرد عکس نوشته این نیز بگذرد عکس نوشته این نیز بگذرد

در این روزهای پر شکنج ،
این سینمای درد رو ببینید…

دیشب کسی
مزاحمِ خواب شما نبود؟
آیا زنی غریبه
در این کوچــه‏ ها نبود؟

آن دختری که
چند شبِ پیش دیده‏ اید
دمپایی‏ اش ـ تو را به خدا ـ
تا به تا نبود؟

یک چادرِ سیاهِ کِشی
روی سر نداشت؟
سر به هوا و ساده و
بی دست و پا نبود؟

یک هفته پیش گـم شده آقا!
وَ من چقدر
گشتم‏، ولی نشانی از او
هیچ جا نبود

زنبیل داشت،
در صـف نان ایستاده بود
یک مشت پول خرد …
نــه آقا گدا نبود!

یک خرده گیج بود
ولی نه… فرار نه
اصلاً به فکرِ
حادثه و ماجرا نبود

عکسش؟ بله
شبیهِ خودم بود، مثل من
هم اسمِ من،
وَ لحظه ای از من، جدا نبود

یک دخترِ دهاتیِ تنها
که لهجه اش
شیرین و ساده بود،
ولی مثلِ ما نبود

آقا! مرا دقیق ببین،
این نگاه خیس
یا این قیـافه
در نظرت، آشنا نبود؟

دیشب صدای گریه ی یک زن
شبیهِ من
در پشت در
مزاحمِ خوابِ شما نبود؟

عکس نوشته تولدت مبارک داداشی97

عکس نوشته این نیز بگذرد عکس نوشته این نیز بگذرد عکس نوشته این نیز بگذرد عکس نوشته این نیز بگذرد عکس نوشته این نیز بگذرد عکس نوشته این نیز بگذرد عکس نوشته این نیز بگذرد

من دلم لک زده که بنشینم
توی این غصّه پای موسیقی
و ببینم تو را که می خوانی
غزلی با صدای موسیقی

در سرت ریخته هوای کسی
از تو عطار می زند بیرون
شعر می خوانی از لب و دهنت
نغمه ی تار می زند بیرون

عشق، این کهنه زخم تاریخی
کهن الگویِ لحنِ غمبارت
در نگاهت غبار سنگینی است
بغض پک می زند به سیگارت

قدر تاریخِ شعر و موسیقی
پُر داغی و دلخوری انگار
عین لحنِ کمانچه ی “کلهر”
از غمی، حسرتی، پُری انگار

تارِ لطفی و خوانش سایه
فکر کن! عشق می شود آغاز
چهارمضراب شور می خواند
عشق، در نایِ خسرو آواز

شعر وقتی که رفته باشی تو
گل خشکی است بر مزارِ کسی
دانه دانه غم است، خونِ دل است
دانه هایِ دل انار کسی

ناگزیر از سفر چنان بادی!
که رها گشته در کشاکشِ دشت
می روی، بی که باز برگردی
“آه از آن رفتگان بی برگشت”

مرگ کوچک تر است از آنکه
بتواند تو را بمیراند
شعر باید بیاید و از تو
شعله ی دیگری بگیراند

ما همه سایه های مشترکیم
سایه هایی که اوج ایمانند
دیگران می روند و می آیند
شاعران ماندگار می مانند

عکس نوشته این نیز بگذرد

به خواب می روم اما چه خواب دشواری
بخواب خواب قشنگم! هنوز بیداری؟

هنورز شعله وری؟ آآآه…! راحتم بگذار
صدای خواب درآمد : بخواب، تب داری

من از تب تو به هذیان رسیده ام، تو ولی
نخواستی که خودت را به خواب بسپاری

فقط خیال تو آمد، ولی نه، بختک بود!
کجاست عینک خوابم؟! عجب شب تاری!

به روی سینه ی خوابم نشست بختک و گفت:
به چنگ عکس پلنگ پتو گرفتاری!

شبیه اینکه شبح باشی و نباشی باز
به جز توئی که نبودی، نبود غمخواری

چه خنده دار برای تو گریه می کردم!
چه استغاثه ی خیسی، چه شوق دیداری

گذشته ی تب و آه و … گذشته های تباه
و روز و شب، دو سفید و سیاه تکراری!

خلاصه قصه ی خواب از سرم پرید و کلاغ
به خانه اش نرسید و …ــ بخواب تب داری!

عکس نوشته این نیز بگذرد

تابش خورشید عشقش بر دلم ناگاه بود
او ولی از این علاقه کاملا آگاه بود

روی خود را از دل بی تاب من هی می گرفت
یا نمک بر زخم من می ریخت او هرگاه بود

عکس نوشته تولد حضرت علی اکبر و روز جوان

ظاهرش شیری که در چنگال آهو رام شد
در دلش اما هزاران بازیِ روباه بود

ضربه می زد خنجرش از پشت سر هر شب ولی
روی ماهش قرص خواب آور که بد! دلخواه بود

با خودم گفتم کنارش می زنم دیگر، ولی
ناگهان دیدم دلم در ابتدای راه بود

امتیاز بدهید
مطالب مرتبط
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.