عکس نوشته امیدوار کننده با متن97

در عکس نوشته امیدوار کننده با متن97 شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید سری جدید از عکس نوشته های امیدوار کننده را به همراه متن امیدوار کننده را مشاهده کنید و …

عکس نوشته امیدوار کننده با متن97

ﺩﻋــــﺎﯼ ﺑـــﺎﺭﺍﻥ امیدوارکننده ﭼــــﺮﺍ ؟
ﺩﻋــــﺎﯼ ﻋﺸـــــــﻖ ﺑــﺨـــﻮﺍﻥ !
ﺍﯾـــﻦ ﺭﻭﺯﻫــﺎ ﺩﻟـــﻬﺎ ﺗﺸــﻨﻪ ﺗــﺮﻧﺪ ﺗـــﺎ ﺯﻣﯿــــﻦ ،
……
ﺧـــﺪﺍﯾــــــــﺍ …..
ﮐﻤــــﯽ ﻋﺸـــــــﻖ ﺑﺒــــﺎﺭ

عکس نوشته امیدوار کننده با متن97
عکس نوشته امیدوار کننده با متن97

گر چه از آغوش تو
سهمی ندارم جز خیال…

بوی گیسوی تو را
می جویم از پیراهنم…

عکس نوشته حکمت بخش

با لب سرخت مرا یاد خدا انداختی
روزگارت خوش که از میخانه، مسجد ساختی

روی ماه خویش را در برکه می‌دیدی ولی
سهم ماهی‌های عاشق را چه خوش پرداختی

ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می‌باختی

من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود
می‌توانستی نتازی بر من، اما تاختی

ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
«عشق» را شاید، ولی هرگز «مرا» نشناختی

عکس نوشته امیدوار کننده با متن97
عکس نوشته امیدوار کننده با متن97

بهار هم نمیتواند غمِ
دل های تنهایِ ما را
بشوید و ببرد
تلنگری بزرگ تَر نیاز است
مثلا بودنِ تو
تویی که مالِ من نیستی ..

عکس نوشته خاطره انگیز

عکس نوشته امیدوار کننده با متن97
عکس نوشته امیدوار کننده با متن97

به مقدار زیادی هوا نیازمندم
یک هوای پاک و تازه
به یک هم قدم، در کنارم شدید نیازمندم
به کمی غزل از شاملو
به فروغ زمان،
به کمی آرامش
به موسیقی جان
به صدای پُر از عشقِ گنجشکها
و چند گلدانِ شمعدانی ،کنار ایوان
به کمی بهار ،گل و سبزه
به عشق..‌‌.
به یکی که حال دلمان را بکند خوش عجیب نیازمندیم..

عکس نوشته امیدوار کننده با متن97
عکس نوشته امیدوار کننده با متن97

نامی ز تو نیست در غزل های من اما؛

جز عشق تو در شعر، محال است بگویم…

عکس نوشته ضد یاس

عکس نوشته امیدوار کننده با متن97
عکس نوشته امیدوار کننده با متن97

در نگاه تو غزل پرسه زنان می‌رقصد
باد در موی تو، انگار جهان می‌رقصد

می‌خرامی تو به آهنگ غزل‌های من و
همه اجزای جهان در نوسان می‌رقصد

بی‌خود از خویش شدن‌های من و مستیِ تو
شاعری بینِ غزل مست و جوان می‌رقصد

جانِ جانانِ منی، روح منی، راح منی
دست و پای من و هم چشم و زبان می‌رقصد

سوژه‌ی ناب غزل‌ها و سرایش شده‌ای
وقت شعر است و قلم با هیجان‌ می‌رقصد

عکس نوشته امیدوار کننده با متن97
عکس نوشته امیدوار کننده با متن97

دوست داشتم موهایت را ببافم
و به جای گل سر
شعر ببندم به موهایت
تا به نسیم که سپردی شان
دلم عالم آب شود
اما موهای تو بلند و شعر من کوتاه بود
چاره ای نبود جز
سرودن بلند ترین غزل دنیا
یک دوستت دارم ساده..

عکس نوشته فرح بخش

عکس نوشته امیدوار کننده با متن97
عکس نوشته امیدوار کننده با متن97

مردم شهرم همیشه عجول بوده اند
همیشه همه ی کارهایشان را با عجله انجام داده اند، چای را داغ سر کشیدند، پشت ترافیک بوق را یکسره کردند، شب را با استرس خوابیدند و صبح را با عجله سمت کار دویدند
در پیاده رو به هم خوردند و بَد و بیراه گفتند…

برای آشنایی با جنس مخالفشان از ده سالگی آبدیده شدند، زود ازدواج کردند و زود هم پشیمان شدند،
آنقدر عجله کردند که وقتی رسیدند نفسی برایشان نمانده بود…

عکس نوشته امیدوار کننده با متن97
عکس نوشته امیدوار کننده با متن97

ﺩﻭﺗﺎ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﻣﺸﺖ ﮐﺮﺩ
ﺟﻠﻮﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺍﮔﻪ ﺑﮕﯽ گل ﮐﺪﻭﻣﻪ ﻣﯿﻤﻮﻧﻢ ..!!!
ﭼﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﻮﺩ ..
ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ
ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻣﻮ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ..
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻧﺶ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﺩﻡ
ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺖ ﭼﭙﺶ !!!
ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻪ ..!!!

عکس نوشته نشاط بخش

عکس نوشته امیدوار کننده با متن97
عکس نوشته امیدوار کننده با متن97

ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ .. گل بود،،
ﺍﺷﮑﺎﻡ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻡ ..
ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻧﺒﻮﺩ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ
ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺍﺷﮑﺎﻣﻮ
ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ ..
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ تو ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻫﻢ
گل بود !!!
آنکه تو را میخواهد ..
به هر بهانه ای میماند …

تا زمانی که تو هستی غزلم جان دارد
شعر من با تو فقط شور فراوان دارد

تا زمانی که تو هستی دل من میخندد
بی تو چشمان دلم نم نم باران دارد

تا زمانی که تو هستی همه جا سرسبزاست
بی تو اما همه جا شکل بیابان دارد

عکس نوشته خنده بخش

تا زمانی که تو هستی چه بهاری دارم
بی تو هر فصل دلم سوز زمستان دارد

قدر احساس تو را این دل من میداند
چونکه احساس تو ارام دل و جان دارد

تا زمانی که تو هستی غم عالم هیچ است
زندگی با تو خوشیهای فراوان دارد

خداوند انگار
بعضی ها را خیلی با حوصله آفریده …
از عشق ، از محبت ، صبر ، وفاداری ، معرفت به مقدارِ زیاد در وجودشان گذاشته …
اصلا این بعضی ها انگار صرفا برای خوب شدنِ حالمان آمده اند …
نه نقش بازی می کنند ، نه اَدا در می آورند .

عکس نوشته صبوری بخش

وقتی تمامِ درها به رویت بسته می شود ، یک نگاهشان کافیست برای روزها آرامشت …
یک حرفشان ، یک خنده شان کافیست تا غُصه از در و دیوارِ زندگیت پاک شود …
شانه شان را که داشته باشی ، انگار تمامِ دنیا را یک جا داری …
بی نهایت تکیه گاهند ، عجیب پناهگاه …
بی توقع به دردت گوش می کنند و بی انتها حسِ خوب می بخشند … باور کنید اینها خیلی با حوصله آفریده شده اند .
فرقی نمی کند
پدر ، مادر ، همسر ، دوست یا …
اگر یکی از اینها را کنارتان دارید ، خوشبختید …
قدرش را خیلی بدانید

راز دیگری دارم با خدای چشمانت
انتهای بی تابی است، ابتدای چشمانت

باز هم نگاه من بی بهانه ای گم شد
در مسیر تردید بی صدای چشمانت

یک پرنده قلبش را، یک ستاره نورش را
صادقانه می بازد در هوای چشمانت

عکس نوشته آرام کننده

 

با ترانه ای وحشی، بی بهانه می کاود
تکه تکه قلبم را، رد پای چشمانت

می شود به آرامی با سکوت پرمعنی
صد ستاره را جا کرد در فضای چشمانت

عکس نوشته کم آوردم ,عکس نوشته بی تابی

شاید این حوالی بود، صاف و ساده می گویم
این که یک غزل گم شد لا به لای چشمانت

شاید این معمایی است، این که چشم گستاخی
می شود سرآسیمه، مبتلای چشمانت

شمال و جنگل و کلبه فراهم کردنش با من
حریرِ سبزِ شالی خیسِ نم نم کردنش با من

گُلِ رنگین کمان در انتهایِ کوچه باغِ ابر
به استقبالِ تو سر تا کمر خم کردنش با من

اگر سردت شده روشن کن آغوشِ اجاقم را
برایِ شعله ای بوسه مصمم کردنش با من
‌ ‌

عکس نوشته نگه دارنده

عجب قندِ سمرقندی، عجب چایِ بخارایی
بیا مهمانِ حافظ شو، غزل دم کردنش با من

بزن لبخند در آیینه تا از شب بیاویزم
خودت ماهم شوی از ماه، رو کم کردنش با من

برقص و درهم و برهم بریز ابریشمِ مویت
چنین آشوبِ دلخاهی منظم کردنش با من

مرا با خود ببر تا جاذبه، با سیبِ حوایت
دلی سر به هوا این گونه، آدم کردنش با من

تو مو خرمایِ زیتون چشمِ لب انجیرِ من باشی
در این بیتِ مقدس وصفِ مریم کردنش با من

لبی تر کن، معطر کن هوایِ باغِ جانم را
هزاران برگِ گُل شادابِ شبنم کردنش با من

عکس نوشته انرژی بخش

اگرچه هر درود آغازِ بدرود است و دلتنگی
بیا کارت نباشد چاره یِ غم کردنش با من

خیالی بود اگرچه این غزل اما خیالی نیست
تو باشی اینهمه رویا مجسم کردنش با من

نخند جانم….
نخند….
آدم دست و پای دلش میان چال گونه ات میشکند
تو نخند..
میترسم نقاش ها لبخندت را نقاشی کنند
عکاس ها لبخندت را ثبت کنند
شاعرها از لبخندت غزل بگویند
نویسنده ها کتابت کنند
بعد منه دست و پا شکسته چطور با یک شهر رو به رو شوم؟!
رحم کن..
بخند اما.یواشکی!
یواشکی بخند فقط برای من

عکس نوشته شادی دهنده

غزلی نوشته “آدم” ،
برسد به دست “حوا”
نَفَسم بگو کجایی ؟
که ستاره ی سهیلی ؟!

دو سه خط گلایه دارم ،
که به عرض میرسانم …
من و میل اینچنینی !!!
تو چرا بدون میلی ؟!!!

همه شب به انتظارت ،
غزلی سروده ام تا …
تو یِ بی وفا بدانی ،
که دلم گرفته ! خیلی .

تو که پیش من نباشی ،
همه ی دار و ندارم …
قلمی … دفتر شعری ،
دو سه واژه ی طُفیلی .

عکس نوشته دل انگیز

تو نماز نیمه شبها …
تو نیایشی ، نه شعری …
تو شبیهِ یک دعایی ،
که مقدسی ……………….. کُمیلی …

من و پای لنگ شعرم ،
تو بگو چگونه روزی …؟
برسد به گَرد پایت ،
که قطارِ روی ریلی .

نکند خبر نداری ؟!!!
نَفَسم … بیا که کار از ،
غزل و گریه و هق هق ،
به خدا گذشته … سَیلی .

که ز گونه های خیسم ،
همه شب چنان روانی ،
که نهار سرنوشتم ،
شده نوش جانِ لیلی …

عکس نوشته موفقیت بخش

میپرسم قصد خواب نداری جانم؟
دستی به موهای برهم ریخته اش میکشد و میگوید
تو صبحِ زود بیدار شده ای
خسته ای
همین نیم ساعت پیش گفتی گیجِ خوابم
فردا هم که باید صبحِ زود بیدار شوی
کلی هم کار داری

عکس نوشته رضایت بخش

منطقی ست که بخوابی…
دوباره میپرسم قصد خواب نداری جانم؟
لبش را کج میکند و چند مرتبه پلک میزند و ابرو بالا می اندازد و میگوید نه !
میگویم قهوه را دم میکنی یا دم کنم؟
ادامه میدهد که منطقی نیست جانا!
تو بخواب!
میگویم اتفاقا خیلی هم منطقی ست!
شبی که تو بی خواب شوی

عکس نوشته تواناکننده

منطقی ترین تصمیم جهان در آن شب، به نام من ثبت میشود!
منطقی ترین تصمیم جهان
دو صندلی ست رو به روی هم
در نیمه ی تاریکِ خانه، کنارِ پنجره…
همراه دو فنجان قهوه ی تلخ و داغ
البته که با خنده ی شیرین ات همراه میشود…

عکس نوشته جلوگیری از ترس

 

همراه میشود با چشمان زل زده ات به چشمانم
به چشمانم که سرخ شده است، خمار شده است ، سخت بازو بسته میشود اما قیدِ خواب را زده…!
گیج و گنگ نگاهم میکند
ادامه میدهم که عزیزم کار و خستگی که همیشه هست
نگذار این روزمرگی برایمان تصمیم بگیرد!
برایش منطق خودت را تعریف کن…
حالا قهوه را دم میکنی یا دم کنم؟
میگوید دم میکنم…فقط یک بوسه به آن تصمیم منطقی ات اضافه کن که وقتی قرار است برایم شعر بخوانی نور ماه را از روی لب هایت بچینم…
میگوید و می رود و دفترچه ی شعرم دنبالش راه میافتد…!

عکس نوشته دلپذیر

 

تا عطر تنت اینجاست ؛
نبضم به تو وابسته ست.

با بوی نفسهایت ؛
جانانه شدن با من…

عکس نوشته آرامش بخش

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا میخوابیدم
دختر های زیادی می آمدند و میرفتند اما انقدر درگیر فکرم بودم که فرصت نمیکردم ببینمشان.
اما این یکی فرق داشت
وقتی بدون اینکه مِنو را نگاه کند سفارش “لته آیریش کرم “داد ،یعنی فرق داشت!
همان همیشگی من را میخواست

عکس نوشته سفت کننده انسان

همیشگی ام به وقت تنهایی!
تا سرم را بالا بیاورم رفت و کنار پنجره نشست و کتاب کوچکی از کیفش در آورد و مشغول خواندن شد.
موهای تاب خورده اش را از فرق باز کرده بود و اصلا هم مقنعه اش را نگذاشته بود پشت گوش!
ساده بود، ساده شبیه زن هایی که در داستانهای محمود دولت آبادی دل میبرند!
باید چشمانش را میدیدم اما سرش را بالا نمی آورد.
همه را صدا میکردم قهوه شان را ببرند اما قهوه این یکی را خودم بردم،
داشت شاملو میخواند و بدون اینکه سرش بالا بیاورد تشکر کرد.

عکس نوشته بی تفاوتی

عکس نوشته شاد کننده

اما نه!
باید چشمانش را میدیدم
گفتم ببخشید خانوم؟
سرش را بالا آورد و منتظر بود چیزی بگویم اما
اما چشمان قهوه ای روشن و سبزه ی صورتش همراه با مژه هایی که با تاخیر باز و بسته میشدند فرمان سکوت را به گلویم دوخت ،طوری که آب دهانم هم پایین نرفت.
خجالت کشید و سرش پایین انداخت و من هم برگشتم و در بین راه پایم به میز خورد و سینی به صندلی تا لو برود چقدر دست و پایم را گم کرده ام.
از فردا یک تخته سیاه گذاشتم گوشه ای از کافه و شعرهای شاملو را مینوشتم!
همیشه می ایستاد و با دقت شعر ها را میخواند و به ذوقم لبخند میزد.
چند بار خواستم بگویم من را چه به شاملو دختر جان؟!
این ها را مینویسم تا چند لحظه بیشتر بایستی تا بیشتر ببینمت و دل از دلم برود!

موهایت را به من بسپار
بلدم ببافم
سخت تر از رویا که نیست…؟!

عکس نوشته محکم کننده

عاشقی دل می‌دهد
معشوقه‌ای دل می‌برد
بُرد در بُرد است و
من مشغول حسرت بُردنم …!

بعضی هارو
باید اینقدر یواشکی دوست داشت که
اگه خدا فهمید
بگی قبول نیست تو دیدی!

یک‌ نفر
حتی یک ‌نفر شبیهِ من
تو را دوست نخواهد داشت
تو را نفس نخواهد کشید
و تو را در شعر عبادت نخواهد کرد!
یک‌ نفر
حتی یک‌ نفر شبیهِ تو
مرا نخواهد خواند
مرا اجابت نخواهد کرد
و مرا وقتِ عبادت به میهمانی آغوش نخواهد بُرد!
تو،
تنها تو مرا می‌شناسی!
من،
تنها من پیراهنِ سرخ را به تنِ آسمان می‌پسندم!
ما
تنها ما می توانیم…
خالق،مخلوق و معشوقِ هم باشیم!

عکس نوشته دلخوش کننده

بهار با اُردیبِهشتش به نیمه رسید،
اما هنوز آن رویِ بهشتی اش را نشانمانِ نداده…
نیمی از بهار مانده،
نیمی از اُردیبهشت،
و نیمی از نگاهِ پر امیدِمان به نیمِ دیگرِ بهار،
و خدایی که نیمی از لطافتِ روحش را در بهار دمیده…
گاهی قشنگ ترین اتفاق ها در همان نیمه ی دومِ بازی رخ می دهد،
و حتی گاهی در آن چند دقیقه وقتِ اضافی !
فقط همان چند دقیقه حالِ سرسبزِ بهشتی اگر نصیبِ دلت شود،
تمامِ باقیِ راه را،
تمامِ تابستان و خزان و زمستان را،
بهاری خواهی رفت،
بهاری خواهی ماند …

عکس نوشته دلداری دهنده

عشق با انگشت‌های کشیده پیانو می‌نواخت…
من پابه پای پونه‌های وحشی می‌رقصیدم…
باران می‌آمد…
بهار نارنج‌ها همه مست…
هوا هوای تو بود…

عکس نوشته زندگی بخش

وقتی بهش پیام‌ میدی زرتی سین میخوره و میره رو تایپینگ، فقط باید فداش شد… میفهمی؟
فداااااش شد..

عکس نوشته تاثیرگذار

به عاشق و معشوق های شهر بگویید
دلبری برای یکدیگر را
بگذارند به وقت تنهاییشان!
خیابان و تاکسی و مترو
جای دست کشیدن روی ابرو
گذاشتن سر روی شانه
و لمس شال و گیسو نیست…
شاید یک نفر چشمانش را بست
شاید یک نفر خاطرش پر کشید
شاید یک نفر دلش رفت
شاید یک نفر دلش خواست…..!

عکس نوشته امید دهنده

اتفاق خاصی قرار نیست بیفتد…
فقط؛
تو جلسه داری
خب داشته باش!
خیلی مهم و رسمی
خب باشد!
من وارد میشوم بی هوا
خب بشوم!
هر چه میگویند نه
خب بگویند!
کمی صبر …
خب نمیکنم!
اصلا گوشم بدهکار نیست
خب نباشد!
عزیزم…
دلم برایت تنگ شده
دل که این حرفها سرش نمی شود!
راستی
فردا نیم ساعت زودتر دلتنگ خواهم شد…
صرفا جهت اطلاع!

عکس نوشته شادی بخش

دل به هر عکس نوشته کس که رسیدیم
سپردیم ولی..
قصه ی امیدوارکننده عاشقی ما
سر و سامان نگرفت..!

من که در تُنگ
برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم؛
غمِ دریا دارم..!

امتیاز بدهید
مطالب مرتبط
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.