عکس پروفایل درسی

در عکس پروفایل درسی شما می توانید سری جدید از پروفایل های درسی برای دختران و پسران عزیز را با ژست زیبا مشاهده کنید.

عکس پروفایل درسی

چه گرم قلب مرا می‌کشی به سوی خودت
کنار سینی چایی، به گفتگوی خودت
دوباره چشم من و تو… دوباره مستی عشق…
شراب می‌خوری آسوده از سبوی خودت
بگو به من که کویری… بگو که بارانم!

عکس پروفایل درسی

بگو که سخت رسیدی به آرزوی خودت!
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
که دل فقط دل فارغ ز های و هوی خودت…
اگر چه ابر شدی پا به پای گریۀ من

عکس پروفایل درسی شیک

عکس پروفایل درسی

ولی درست چو کوه است خلق و خوی خودت
که چشم های نجیب “حسام” عینِ تو شد
شده است موی “حنا” مثل رنگ موی خودت
تو خسته‌ای برو تا شام می‌پزم، لطفا
بخواب… چادر من را بگیر روی خودت!

نمی‌دانم
که پایان می‌پذیرد عشق یا هرگز نمی‌میرد
ولی تا جان دهد، جان تو را روزی هزاران بار می‌گیرد…

عکس پروفایل درسی خاص

عکس پروفایل درسی

کمترین صید سر زلف کمند تو منم
چون تو ای دوست به هیچم نگرفتی چه کنم؟
در درونم به جز از دوست دگر چیزی نیست
یوسفم اوست من آلوده به خون پیرهنم
درگذشت از سر من آب ولی گر دهدم

آشنایی مددی دستی و پایی بزنم
جان چه دارد که نثار ره جانان سازم؟
یا که سر چیست که در پای عزیزش فکنم؟
با خیال تو نگردد دگری در نظرم

عکس پروفایل درسی پسرانه

جز حدیث تو نیاید سخنی در دهنم
شور سودای من و تلخی عیشم بگذار
بنگر ای خسرو خوبان که چه شیرین سخنم
قوت کندن سنگ ارچه چو فرهادم نیست
سنگ جانم روم القصه و جانی بکنم
ساقیا باده، که من بر سر پیمان توام
در من این نیست که پیمانه و پیمان شکنم
مطربا راه برون شد بنما، سلمان را
به در دوست که من گمشده در خویشتنم

مجنونم و خو کرده به هرگز نرسیدن
با این همه سخت است دل از چون تو بریدن
از تو فقط آزردن و هی کوزه شکستن
از من همه دل دادن و پا پس نکشیدن
بگذار بگویم که چه احساس قشنگی‌ست عکس پروفایل درسی

عکس پروفایل درسی

با وسوسۀ ماه تو در برکه پریدن
از خیره شدن‌های من و برق نگاهت
تا وسعت دنیا را در چشم تو دیدن
آن‌گونه دچارت شده یوسف که خودش هم
افتاده به عاشق شدن و جامه دریدن

عکس پروفایل درسی

اعجاز تو مغرورترین ساحره‌ها را
وادار نموده‌ست به انگشت گزیدن
تا این که به هرجا ببرد عطر تنت را
وا داشته‌ای باد صبا را به وزیدن
با چادر گلدار پریشان شده در باد
خوب است به دنبال تو، یک دشت دویدن

عکس پروفایل درسی ایرانی

عکس پروفایل درسی

باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد
بس مرغ همایون که به تیر نظر افتاد
لطفی کن و تیری دگرم سوی دل انداز
کان تیر نخستین که زدی بر جگر افتاد
پرسیدن یاران کهن رسم قدیم است
چونست که در عهد تو این رسم برافتاد؟

معذور بود یارم اگر دیر بپرسید
کز کوی وفا خانهٔ او دورتر افتاد
شاید که بروید همه ره سرو خرامان
زان سایه که از قد تو بر رهگذر افتاد
گفتیم جوابی نه کم از گفتهٔ سعدی
بل کاین دو غزل خوبتر از یکدگر افتاد
این لاف نه در خورد کمال است ولیکن
با رستم دستان بزند هرکه درافتاد

عکس پروفایل درسی

ای پریشان کرده عمدا، زلف عنبربیز را
بر دل من دشنه داده غمزهٔ خونریز را
شد فروزان آتش سودایت اندر جان و دل
درفکن در جام بی رنگ، آب رنگ آمیز را

عکس پروفایل درسی

می پیاپی، بی محابا ده، میندیش از حریف
یاد می‌دار این دو بیت گفته دست آویز را
گر حریفی از دمادم سر بپیجاند رواست
بر کف من نه، که پور زال به شبدیز را
جان من می را و قالب خاک را و دل تو را
وین سر طناز پر وسواس تیغ تیز را

زیبا!
چشم تو شعر است
چشم تو شاعر است
من دزد شعرهای چشم تو هستم…

هر شب
با آوازی نو به خانه می‌آید
و شعری تازه
در سبد می‌گذارد
کلماتش را
می‌آمیزم به عطر بوسه و ریحان
و در آغوش صدایش
آرام می‌گیرم
شبیه پروانه‌ای
در پناه گلبرگی

عکس پروفایل نامردی روزگار تلخ

مسازم نا امید از خود، چو گشتم مبتلای تو
که محروم از تمام خوبرویانم برای تو
در آن صحرا که گیرد هر شهیدی دامن قاتل
بود دست کسی و دامن شرم و حیای تو

شدی بهر فریبم سر گران با عز و خوشحالم
که آگه نیست آن غافل نهاد از شیوه‌های تو
تبسم گونه‌ای فرما و عمر جاودانم ده
که باشد لذتی گیرم ز درد بی دوای تو

زمین جوش آشنا در می‌خوری، دانسته‌ای گویا
که می‌سوزم ازین غیرت که هستم آشنای تو
چو فردا جانم آمد سوی تن از سینهٔ تنگم
دهند آواز غم‌هایش که این‌جا نیست جای تو

نه با جذب تو کم روزی است، نی در شوق من نقصان
اگر این‌ها ز دردم باز دارد از قفای تو
علاج شوق عرفی کردی از وصل و برم غیرت
که دردش می‌کند داروی بیماری فزای تو          

نپرس این دل آیینه‌ای چگونه شکست!
به سینه سنگ تو را می‌شود مگر نزنم؟

بگذار هر چه نمی‌خواهند
بگوییم
بگذار هر چه نمی‌خواهیم
بگویند

باران که بیاید
از دست چترها
کاری بر نمی‌آید
ما اتفاقی هستیم
که افتاده‌ایم.

نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم می‌توانی داشت، غمگینم چرا داری؟
چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غم‌خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری

به کام دشمنم داری و گویی: دوست می‌دارم
چگونه دوستی باشد، که جانم در عنا داری؟
چه دانم؟ تا چه اجر آرم من مسکین بجای تو
که گر گردم هلاک از غم من مسکین، روا داری

بکن رحمی که مسکینم، ببخشایم که غمگینم
بمیرم گر چنین، دانم مرا از خود جدا داری
مرا گویی: مشو غمگین، که خوش دارم تو را روزی
چو می‌گردم هلاک از غم تو آنگه خوش مرا داری!
عراقی کیست تا لافد ز عشق تو؟ که در هر کو
میان خاک و خون غلتان چو او صد مبتلا داری

رسید فصل دعاهای مستجاب از تو
پر از شکوفه شد امشب بهارخواب از تو
تو غنچه‌های جنونی، من آنکه می‌گیرد
هزار جام لبالب شراب ناب از تو
تو حسن مطلع نوری که دیده خواهد شد

هر از هزاره فقط لحظه‌ای شهاب از تو
وضو گرفتی و بعد از تو با پرستوها
نشست و گفت چه با آب و تاب، آب از تو
و بعد گریه و دیدم به آسمان بردند
فرشته‌های مقرّب گل و گلاب از تو

ما خستگان آب و گلیم، آسمان تویی
باری هنوز وسوسهٔ آب و نان تویی
با غنچه آمدی همهٔ شاخه‌ها تراست
ای گل بهشت گمشده این جهان تویی

جادوگران گریخته از دست مارهات
رقصی تمام معنی هندوستان تویی
آرایش هماره خال و خطی و رنگ
باری خلاصهٔ همه اصفهان تویی
حالا تویی دوباره که با باد می وزی

اندوه سبز و زرد و بهار و خزان تویی
هم فصل‌ها درون دلت پرسه می‌زنند
ای شعر ای الههٔ آتش به جان تویی
هم در زبور حکمت و هم در ودا سرود

باری همیشه گمشدهٔ شاعران تویی
یک سوی کوزه‌های جهان تشنه مانده‌اند
سوی دگر کرانه تویی، بی‌کران تویی
ای سبز و سنگ و کوه و نمک باهم آمده

7G5A0481.CR2

 

دریا وکوه الههٔ مازندران تویی
در یزد آتشی به نشابور لاجورد
در قصه‌های گمشدهٔ باستان تویی
شیراز شعر و شاعری و عشق و عاشقی
در بیت‌بیت این غزل نیمه‌جان تویی
پس کودکان آب و نمک در تو زاده‌اند
چون مریمی تو، باکرهٔ جاودان تویی
تا نیمه راه این غزل عاشقانه من
با من بیا ادامهٔ این داستان تویی

چو شمعم در غمت سوزان و اشک از دیده می‌بارم
به روزم مرده از هجران و شب را زنده می‌دارم
چو شبنم هستم امروز از هوا افتاده در کویت
الا ای آفتاب من بیا از خاک بردارم

خیال طاق ابروی تو در محراب می‌بینم
وگرنه من به مشتی خاک هرگز سر فرو نارم
به عکس بخت من پیوسته بیدار است چشم من
دریغ از بخت من بودی به جای چشم بیدارم
مرا جان داد عشق یار و می‌خواهم که این جان را

عکس پروفایل نفرین جدید با متن

ز راه جان سپاری هم به عشق یار بسپارم
سهی سرورم که بر کار همه کس سایه می‌دارد
ز من کاری نمی‌آید که آرد سایه بر کارم
برش چون سایه سلمان را اگرچه پست شد پایه
مرا این سربلندی بس که من افتادهٔ یارم

در طلوع نخستین سحرگاه دیدار،
در شکوفایی بکر باران،
سهم من از شکفتن
سهم من از رهایی
سهم من
از یکی گشتن و هم نوایی
درک مفهوم سرشار این زندگی بود
لحظهٔ سبز دیدار با تو،
نقطهٔ عطف بالندگی بود

ز گل فزود مرا خارخار خندهٔ تو
که نیست خندهٔ گل در شمار خندهٔ تو
مرا ز سیر گلستان نصیب خمیازه‌ست
که نشکند قدح گل، خمار خندهٔ تو

شده‌ست گل عبث از برگ سربه‌سر ناخن
گره‌گشایی دل‌هاست کار خندهٔ تو
گشود لب به شکرخنده غنچهٔ تصویر

عکس پروفایل درسی

نشد که گل کند از لب، بهار خندهٔ تو
درآی از درم ای صبح آرزومندان!
که سوخت شمع من از انتظار خندهٔ تو
دهان غنچه به لب مهر دارد از شبنم
ز بس خجل شده در روزگار خندهٔ تو

عکس پروفایل درسی

‏ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می‌شد، قریب پنج دیوان داشتم…

عکس پروفایل درسی عکس پروفایل درسی عکس پروفایل درسی عکس پروفایل درسی عکس پروفایل درسی

دو گنجشکیم، گنجشکان دلبسته به آواز رهای هم
که عمری شاعری کردیم خواب و زندگی را پابه‌پای هم
همیشه عشق لازم نیست در افسانه ها یک کوهکن باشد

عکس پروفایل درسی

که گاهی تکیه‌گاهی چون دو کوه از عشق می‌سازد برای هم
خدا ای کاش که در سرنوشت ما دو کاج این‌گونه بنویسد
که باشد در گذار باد حتی شانه‌های ما عصای هم
تو حرف روزهای بهمنی و من سکوت گرم تابستان

عکس پروفایل درسی

که طی کردیم سرد و گرم‌های زندگی را در هوای هم
شبیه ساحل و دریا پریشان کدام آرامش محضیم؟
می‌آغازیم هر پایان بی‌تکرار را با ردپای هم
خدا یادش نخواهد رفت حال ما مسافرهای عاشق را
که در این جاده هر دو بدرقه کردیم هم را با دعای هم

عکس پروفایل درسی عکس پروفایل درسی عکس پروفایل درسی عکس پروفایل درسی عکس پروفایل درسی عکس پروفایل درسی عکس پروفایل درسی

خاطرم سرشار باد
از یاد آن زمان که به من بگویی
دوستم داری
و من شادمانه و دگرگون
تا سپیده‌دم خواب در چشم نیاورم…

پروفایل درسی

مشابه

عکس مرد زیبا برای پروفایل

5/5 - (1 امتیاز)
مطالب مرتبط
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.