عکس نوشته تیکه دار مات اویم
در عکس نوشته تیکه دار مات اویم شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید سری جدید از عکس نوشته تیکه دار را مشاهده کنید به همراه متن و …
عکس نوشته تیکه دار مات اویم
عکس نوشته خانه به خانه، دَر بــه دَر، دَر پـی تـو دویده ام تیکه دار
شانه به شانه، سَر به سَـر،بارِ تو را کشیده ام
عکس نوشته داغون کننده حیــله به حیله، فَن به فَن، داغ نهاده ای به دل
سـینه به سـینه، دل به دل، مهر تو بَر گُزیده ام
نقـطه بـه نقطه، جا به جا، دام نهاده، دانه ای
لحظه به لحظه،بیش و کم، از بَرِ شـان پَریده ام
چهره به چهـره، رو به رو، حرفِ دلم شـنیده ای
پَرده به پَرده، دَم به دَم، از تو چـه ها شنیده ام!
کاسـه به کاسـه، لب به لب، آبِ حیات دادمت
جرعه به جرعه، خط به خط،زَهرِ بلا چشیده ام
شادی دل…، به دل درآ…،طارق خود رها چـرا؟
خیـز و بیـا و نـاز کـن …، ناز تو را خــریده ام
عکس نوشته خیلی داغونم گرافیکی
مرا صدا بزن به نامِ کوچکم
که در دهانِ کوچکت شکوفه می دهم
بهار میشوم
مرا بخوان
به سانِ شعرِ سبز بیشه ها
به رنگِ سرخِ غنچه ها
به شکلِ دشتِ یادها
که درخیالِ نازُکت پُر از بهانه میشوم
مرا بخوان،مرا بخوان
که سطر سطرِ شعرِ من
پُر از سکوت می شود
مرا بخوان
که لُکنت از شنیدنِ صدای تو
مرا اسیر می کند!
اسیرِ تو به یک نگاه،غرقِ آه می شود
و چشم هایِ تو چه ماه می شود
بخوان،صدا بزن مرا!
به احترامِ خواندَنت…
ببین که شعر می شوم!
عکس نوشته تو برو خود را باش
ملالت کم
دلت خرم
و نامِ روشنت روشن.
کسی می خوابد و خوابش نمی گیرد
کسی در پشتِ دیوارِ زمان آواز می خواند
نگاهِ شاعرِ آشفته بیدار است
اما ملتش در خواب…
مثلِ یک بوسه ی گرم
مثلِ یک غنچه ی سرخ
دلِ افروخته ام را
به تو می بخشم من…
عکس نوشته یاد چشمانش هنوز آتش میزند
فقط تاریکی می داند
ماه چقدر روشن است.
فقط خاک می داند
دست های آب
چه مهربان اند.
معنی دقیقِ نان را
فقط آدمِ گرسنه می داند.
-فقط من می دانم
تو چقدر زیبایی…
گیتارِمن
دولتمندانِ جنایتکار را
به کار نمی آید
-که آزمندِ زر و زور اند-
گیتارِ من
به کارِ زحمتکشانِ خلق می آید
-تا با سرودشان،آینده شکوفا شود-
عکس نوشته خدا جونم یه نیم نگاهی
…گوش کن دوستِ من!
او که شمشیرش به ابر می رسد
در زندگی هرگز هیچ گلِ سرخی نبوییده است…!
من و دریا…
اگر ساحل خموش و صخره آرام
وگر کارِ صدف،چشم انتظاری ست
من و دریا نیاساییم هرگز
قرارِ کارِ ما بر بی قراری ست…
کاوه ی آهنگر می گوید،
با نگاهی گویا،
با لبانی خاموش:
-قصرِ ضحاک هنوز آباد است،
تو به ویرانی این کاخ بکوش.
عکس نوشته بهتر از این دیگه نمیشه
من دختر نمیخواهم،پسر میخواهم…
میدانی جان دلم من خودم بهتر از هر کسی جنس خودم را میشناسم…
فردا روز بشویم دختر دار،تُ دیگر مرا یادت میرود
میشود هووی من،من میدانم این جنس چقدر بلد است دل ببرد،
تو بیخبری جان دلم…
دخترمان که بیاید،موهای خرگوشی،
بینی فندقی اش،دامن کوتاه و پرچین…
درست همون موقع که کفش های پاشنه دار
مرا به زور پایش کرده و جلویت راه میرود و دلبری میکند،
تو اداهایش را ببینی،تازه میفهمم ای دل غافل از دستم رفتی
دیگر کجا چشمانت مرا میبیند؟
نه جان دلم سری که درد نمیکند را نمیبندند…
دختر بماند برای بقیه،من پسر میخواهم
تا هیچوقت حواست از من پرت نشود
تمام تمرکزت بماند روی من مـَـرد من
عکس نوشته کز غیر تو بیزارم
خاطراتت صف کشیده اند ! یکی پس از دیگری … حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند ! و من … فرار می کنم از فکر کردن به تو مثل رد کردن آهنگی که … خیلی دوستش دارم خیلی !
عکس نوشته مرا فراموش کردی گرافیکی
منم آن زنی که تمام کشتی ها در او غرق گشته و تنهایش گذاشتند و آنگاه که هیچ بادبانی جز بالهایش برای او نمانده بود آموخت که چگونه از زن بودن رها شود و به پرنده دریایی تبدیل شود….!
عکس نوشته بی آنکه بخواهم تمام شدی
کاش می شد که کسی می آمد…
باور تیره ی ما را می شست!!
وبه ما می فهماند
دل ما منزل تاریکی نیست!
“اخم”
برچهره بسی نا زیباست
بهترین واژه همان”لبخند”است
که ز لبهای همه دور شده ست!
کاش می شد!!!
که به انگشت
نخی می بستیم!
تا فراموش نگردد هنوز
عکس نوشته در بلا هم می چشم لذت او را
نامت را به من بگو دستت را به من بده حرفت را به من بگو قلبت را به من بده من ریشه‌های تو را دریافته‌ام با لبانت برای همه لب‌ها سخن گفته‌ام و دست‌هایت با دستانِ من آشناست.
خـــــدایـا، خوش به حالت …! در آن بالا نشستی، نه عزیزی از دست دادی نه منتظر آمدن کسی هستی، و نه غم از دست دادن کسی دلت را آشوب میکند، خـــــدایا، تو را چه کسی در آغوش میگیرد که اینگونه آرامی…؟
رویاهات رواز دست نده
واسه این‌که اگه رویاها بمیرن
زندگی عین بیابون برهوتی میشه
که برفا توش یخ زده باشن.
رویاهات رواز دس نده
واسه این‌که اگه رویاها بمیرن
زندگی مانند پرنده بریده‌بالی می‌مونه
که دیگه مگه پرواز رو خواب ببینه.
گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذارکه جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه سودای جهان
عمرست چنان کش گذرانی گذرد
عکس نوشته منم خدایی دارم
گَهی باران ، گَهی آتش ،
گَهی آیینه و سنگم
گَهی از زندگی سیرم ،
گَهی با مرگ می جنگم
تو آتش می شوی بر
خرمن احساس تنهاییم
تو را با هر نفس می بویم ،
اما باز دلتنگم
همه ی ما
فقط
حسرتِ بی پایانِ
یک اتفاقِ ساده ایم
که جهان را
بی جهت
یک جورِ عجیبی
جدی گرفته ایم…
